صفحه مریم سنجابی در فیس بوک
پست های پرطرفدار
-
من و تو و دوستانمون و همه انسان ها در این قطار شتابان با هم مسیر زندگی را طی میکنیم روزهای بهاری می اید و از پس آن تابستان گرم و پاییزهای...
-
می خواهم بگویم فرصت های زندگی و انتخاب های حساس خودتون رو براحتی از دست ندهید و براحتی اسیر رویاهای سراب گونه از هر نوعی که فکرش را میک...
-
این طرح ها رو یکی از دوستان برای من در فیس بوک ارسال کردند . حتما نظرتون رو در موردش بگید . در بخش قبلی به زمینه سازی برای عملیات فروغ ...
-
و اگر ذره ای شرافت برایت باقی مانده است... این نوشته ها را برای جهانیان و انتشار گسترده نمی خواهم، می دانم که بدستت خواهد رسید و خواهی...
-
فردی مذهبی با عقایدی که سخت علاقه به حس نوعدوستی داشتم حتی تحمل دیدن اشک یک بچه هم را نداشتم هر وقت بازار می رفتم یادمه با اینکه خودم هم ...
درباره من
- Unknown
برچسبها
- خاطرات مریم سنجابی (5)
- فرقه رجوی (5)
- مریم سنجابی (5)
- سازمان مجاهدین خلق (3)
- فروغ جاویدان (3)
- عراق (2)
- مریم (2)
- اشرف (1)
- انقلاب ایدئولوژیک (1)
- ترکیه (1)
- جنگ (1)
- جوانی (1)
- خاطرات (1)
- رها شده (1)
- سازمان مجاهدین (1)
- مرصاد (1)
وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه
اشغال عراق و سقوط صدام حسین در سا ل 2003 میلادی توسط نیروهای آمریکایی ، تغییرات اساسی و بنیادینی را درمعادلات سیاسی منطقه در پی داشته است . سازمان مجاهدین که تا قبل از آن زیر چتر سیاسی و نظامی پدر خوانده خود صدام حسین ، روزگار خوشی را در عراق میگذراند، از این تغییرات بی نصیب نماند و به سبب مفارقت و شراکت با حکومت ساقط شده عراق ، در معرض طوفان تغییرات قرار گرفت ؛ بطوریکه شورای حکومتی تازه تأسیس عراق طی مصوبه ای سازمان مجاهدین را تروریست اعلام کرده و حکم اخراج آنرا صادر نمود . و سپس در دوره دولت موقت آقای علاوی منع فعالیت های این سازمان اعلام گردید . این موضوع در دوره انتقالی که آقای دکتر ابراهیم جعفری در مسند قدرت بود نیز کماکان روی میز دولت عراق بود و مکررأ دنبال می شد. پارلمان عراق نیز در همین ایام ، طی بیانیه ای سازمان مجاهدین را یک سازمان تروریست معرفی نمود ه و بر منع فعالیت و اخراج آن از عراق تأکید نمود .
در دو دوره نخست وزیری آقای مالکی، به کرات بر سر ممنوعیت حضور و فعالیت سازمان مجاهدین در عراق موضعگیریهای رسمی بعمل آمده و مصوباتی نیز برای اخراج این سازمان در هیأت دولت به تصویب رسید . دولت عراق همواره تاکید داشته که تصمیمش برای اخراج سازمان مجاهدین قانونی بوده و به هیچ وجه ناقض قوانین بین المللی ومفاد بیانیه جهانی حقوق بشر نمیباشد ؛ عراقیها از زمان شورای حکومتی تا کنون ، دخالت سازمان در امور داخلی عراق در طی سالهای بعد از سقوط ، تروریست بودن این سارمان و همچنین مخالفت سران آن با اعمال حاکمیت قوانین مدنی عراق در قرارگاه اشرف را دلائل درخواست و اصرار خود بر اخراج سازمان مجاهدین از خاک عراق بیان داشته اند .
در تمام این سالها سازمان مجاهدین نه تنها به درخواستهای دولت عراق وقعی ننهاده ،بلکه همواره سعی در مقابله ورویارویی با دولت عراق را داشته و در این راستا از هیچ کاری فروگذار نکرده و همواره کوشیده است تا با دخالت در امور داخلی عراق از طریق ارتباط با بعضی از اقشار مختلف جامعه و جذب ، آموزش و بکار گیری آنها در ایجاد یک فضای غبار آلود ، آشفته و متشنج علیه دولت عراق و نیز جلب حمایت برخی عناصر معلوم الحال ، امکان ماندگاری خود در عراق را هر چه بیشتر فراهم آورد .
سماجت سازمان مجاهدین در حفظ اشرف و ماندن در عراق همواره سئوالات فراوانی را در اذهان ایجاد میکرده که چرا وبه چه دلیل این همه اصرار بر ماندن در اشرف ؟
مریم رجوی این ادعا را دارد که سازمان مجاهدین به همه اصول و قوانین بین المللی و همچنین به قوانین رسمی کشور میزبان احترام گذاشته و به آنهاسرمیسپارد درحالیکه بطور آشکاری طی 8سال گذشته رهبران این سازمان با ایزوله کردن تشکیلات درونی و القاء این مطلب به نیروهای خود که اشرف کانون استراتژیک نبرد است ، با ایجاد جنگ و درگیری با ارتش عراق ،حدود 50 تن از ساکنان اشرف را به کام مرگ فرستادند و جان و روح سایر افراد را نیز در معرض خطر قرار دادند و همچنان نیز بر ماندن در عراق اصرار می ورزند و به قوانین کشور عراق تن نمیدهند
درحالیکه در بیرون اشرف و در کشورهای اروپایی مریم رجوی با مسخر گی تمام و با دروغ و فریب همواره ادعا میکند که خواهان صلح و حقوق دمکراتیک می باشد و با اعلام یک طرح من درآوردی از خودش بنام راه حل سوم یعنی انتخابات آزاد در ایران ، دایره فریب و دروغ خود را برای خریداران خارج تکمیل کرد ه است ، حال بنگرید که دراشرف چه میگذرد و علت این همه اصرار برای حفظ اشرف چیست ؟
اگرخیلی ساده و از ابتدا بخواهم توضیح بدهم ، باید بگویم که از سال 1986 میلادی دولت صدام به سازمان مجاهدین اجازه تشکیل پایگاه های نظامی درعراق جهت تهاجم نظامی به ایران را داد ، از همان سال تاکنون هدف و ایده اصلی سازمان مجاهدین مبارزه مسلحانه و جنگ با ایران از طریق مرزهای عراق بوده و هست .
حال پس از تهاجم نيروهاي نظامي به عراق به رهبري آمريکا در سال 2003 ميلادي، نظاميان آمريکايي ، سازمان را خلع سلاح کردند وظاهرا " رهبران آن اعلام نمودند که دیگر مسلح نیستند و در اقدامی فریبکارانه تا مدتی نیز دستور براین بود که افراد در داخل کمپ لباس نظامی نپوشند وبرنامه های نظامی نداشته باشند وحتی اسم قرارگاه اشرف به " شهر اشرف " تبدیل شد .
پس از آن بود که مریم رجوی نیز در پیام ها و ملاقاتهایش ظاهرا" دیگر اسمی ازمبارزه مسلحانه و کارهای نظامی نمی آورد و به این ترتیب بود که موضوع انتخابات درایران را علم کرد .
ولی در درون سازمان هدف اصلی مشخص شده بود ماندن در عراق و اشرف به هر قیمت ممکن وحفظ هویت نظامی وحفظ تشکیلات یعنی جدا نگهداشتن اعضای سازمان از جهان خارج در یک محیط محصور شده .
سازمان همچنان میخواست نزدیک مرزهای ایران باقی بماند و در حقیقت رویای احمقانه بدست آوردن سلاح ها و نظامی شدن مجدد را در سر می پروراند .
همچنین مهمترین اهرمی که میتوانست از ریزش نیروها و خروج آنها از سازمان جلوگیری کند یک ظرف تشکیلات مثل اشرف بود که به مثابه یک حصار و زندان فیزیکی و حتی ایدئولوژیک برای اعضاء عمل میکرد .
رجوی به خوبی میدانست که با ازدست دادن اشرف شیرازه حکومت و سازمان اش از هم میپاشد کافی بود افراد ارتباطی با دنیای خارج داشته باشند و بتوانند کمی از دنیای جدید فهم کنند در آن صورت با دیدن واقعیات ، دیگر نمیتوانستند این تشکیلات و قوانین فرقه ای آن را بپذیرنند و بسرعت از آن جدا میشدند ، این اصلی ترین موضوعی بود که رجوی همواره از آن وحشت داشته و دارد .لذا او برای حفظ اشرف که در واقع موارد یاد شده فوق را نیز تأمین می نماید ، از هیچ عمل ظالمانه ای نیز کوتاهی نکرد و دروغها ترفندهای بسیاری را تدارک دید ، او سعی کرد :
1. تا آنجا که ممکن بود با کارهای دیپلماتیک و با صرف هزینه های میلیونی درخارج کشور ، تبلیغاتی به راه بیندازد که بودن اشرف در عراق و حضور ارتش به اصطلاح آزادیبخش درآن امری قانونی است و بایستی اشرف و یکان های نظامی در آن باقی بمانند .
2 . در داخل اشرف فضایی را ایجاد کند تا مبادا نیروها نسبت به اشرف و بودن در اشرف شک کنند و به همین خاطر هم فشار بطور دوره ای در داخل مناسبات بالا و بالاتر میرفت.
بعنوان نمونه در سال های 83تا 85 که خانواده ها اجازه داشتند برای دیدار فرزندانشان به اشرف بیایند پس از مدتی از نگرانی اینکه نکند نیروها جذب خانواده هایشان شوند اینکار کم کم تعطیل شد
دسترسی نفرات به هرگونه کانال خبری و اطلاعات بیرونی درحالیکه ازقبل هم ممنوع بود سختر شده وشرایط بدتر و بدتر شدند .
در سال های قبل که حتی به یک میزانی افراد امکانات رفاهی داشتند همه این امکانات تحت عنوان اینکه شما غرق اپورتونیسیم شده اید همه جمع آوری شده و سخت گیری ها بیشتر شدند .
- در این شرایط حتی به افراد اجازه صحبت های دو و یا چند نفره چه در محیط کار و یا خارج از محیط کار و حتی برای چند دقیقه داده نمیشد و افراد خاطی بشدت مورد مواخذه قرار میگرفتند
- تمامی تلفنهای داخلی که یک شبکه بسته و محدود برای تماسهای کاری بود نیز جمع آوری شده و تمام ارتباطات و تردات افراد تحت کنترل قرار گرفت و از آن پس دیگر هیچکس حق تردد آزادنه حتی در سطح اشرف را نداشت.
- هیچ کس حق ورزش و پیاده روی تکی تفریح تکی و حتی فکر کردن تکی را نداشت.
- هیچ روزنامه – تلویزیون – کانال ماهواره ای – تماس با دوستان یا خانواده چه در داخل اشرف و یا خارج از ان برای کسی امکان پذیر نبود
- تلفن و اینترنت برای افراد ممنوع بوده و اساسا در اشرف هیچکس اجازه داشتن تلفن موبایل ویا حتی ارتباط با همدیگر را نداشتند .
شاید این حرف ها برای نفراتی که در یک جامعه زندگی میکنند براحتی قابل باور نباشد ولی شهر اشرف یعنی یک شهر عجیبی که برای 25 سال ارتباطش با دنیا ی خارج قطع بوده و تنها کانال خبری که آنها از دنیا مطلع می شدند محدود به یک بولتن داخلی 10 صفحه ای بود که اخباری دست چین شده ان هم فقط از وقایع جنگ و کشتار و بدبختی دنیا تهیه میشد
افراد در این شهر محصور شده به تنها کاری که اشتغال داشتند آمادگی برای نبرد و جنگ و مستمر ودر آماده باش برای اجرای دستورات تشکیلات بود و بالاتر از آن همواره در هر مناسبتی نیز مورد تحقیر و بازخواست قرار میگرفتند که همین وظایف را نیز خوب انجام نداده اند .
3. سازمان سعی میکرد قدم به قدم ابتدا در مردم عراق و سپس کانال های رسمی و مراجع دولتی نفوذ کرده تا حمایت های زیادی برای ماندن در عراق جذب کند
این موضوع نیز یکی از مهمترین و اصلی ترین کار و مسئولیت نیروهای سازمان شده بود بطوریکه خیلی وقت ها بعنوان شوخی نفرات به همدیگر میگفتند که ایران دیگر فراموش شده و ما الان داریم با کشور عراق میجنگیم
دو ستاد بعنوان ستاد اجتماعی عراق و روابط عراق در این رابطه تشکیل شده و صد ها نفر در اشرف کار اصلی روزانه شان تماس با مردم عراق و جذب آنها برای حمایت از سازمان بود
و در این رابطه میلیونها دلار پول هزینه میشد در حقیقت با صرف پول حمایت اقشار مختلف را می خریدند . کاش رجوی کمی به این موضوع فکر میکرد که چگونه به حضیض ذلت افتاده و کارش به جایی رسیده که دنبال حمایت مردم عراق با پول و دلار است !!
4 . البته کار به همین جا نیز ختم نشد و پس از مدتی کار اصلی و خط کار سازمان این شده بود که هر طور شده بایستی دولت عراق را سرنگون کرد و دولتی سرکار بیاید که ازما حمایت کند!! وبرای اینکار فعالیت ها ی بسیاری انجام شد.
آزادی و دمکراسی را بنگرید، من نمیدانم واقعا هیچوقت رجوی به این بی عقلی اش اذعان داشته، آخر این بلندپروازی احمقانه تا به کجا ؟ تا دخالت رسمی در امور داخلی یک کشور؟
بدنبال توافق نیروهای آمریکایی با دولت عراق در سال 2009 میلادی ، مبنی بر خروج آنها از عراق طی یک دوره زمانی دو یا سه ساله ، خروج نیروهای آمریکایی مستقر در اشرف نیز قطعی گردید و بدینوسیله طی مراسمی حفاظت اشرف به نیروهایی عراقی تحویل داده شد . پس از گدشت مدتی ، دولت عراق طبق قوانین خودش میخواست یک ایستگاه پلیس در درون اشرف و در خیابان 100 ایجاد کند بناگهان مشاجرات و دعواها شروع شد .
اینجا لازم میدانم کمی توضیح بدهم تا آنزمان یعنی از سال 2003 تا 2009 یعنی به مدت 6 سال قبل از ترک نیروهای آمریکایی ، تمام یکان های حفاظتی نظامی آمریکایی در درون کمپ مستقر بوده و در تمام خیابان های اشرف تردد داشته و در این سالها هر جا که میل داشتند میرفتندو از هر خیابانی گذر میکردند حال پس از رفتن آنها سازمان برای زدن یک ایستگاه و بودن یک ماشین عراقی در یکی از خیابان های اشرف این اجازه را به آنها نداده و بنای درگیری را گذاشت .
اضافه کنم واقعا" شاید کسی که بیرون اشرف باشد نتواند قضاوت کند و موضوع را نداند ولی تنها دلیل و وحشت تشکیلات از بودن یک ایستگاه پلیس در درون اشرف فقط و فقط این بود که میترسید که نیروهایش دسترسی به یک مرجع بیرونی پیدا کنند و می خواست که همواره این نیروهای نگون بخت ایزوله بوده و به هیچ موقعیت قانونی و قضایی و مرجع بیرونی دسترسی نداشته باشند و اینقدر بر سر این موضوع لجبازی و دیوانگی کرد تا اینکه نیروهای عراقی را وادار به حمله به اشرف نمود که در آن درگیری 11 نفر را هم به کشتن داد .
البته نه تنها این موضوع باعث تغییر روش و برخورد رجوی نشد بلکه با لجبازی بیشتر و تئوری های مسخره ای همچنان در دو سه سال گذشته بطور احمقانه ای سعی میکرد با صحبت ها و جلسات خسته کننده طولانی و دیوانه وار و پیام های مستمر ،تکراری وآزاردهنده یک طوری به همه این موضوع را حقنه کند که هرطوری شده و به هر قیمتی شده ، حتی به قیمت کشته شدن هزار نفر هم شده باید دولت عراق را بایستی تابع خود کنیم که در عراق بمانیم و مجددا سلاح های خود را پس بگیریم . او با وقاحت تمام نیز مستمر پیام میداد که دیگر دولت عراق به ما حمله نمیکند و ما دولت عراق را عوض میکنیم .
رجوی آنقدر به دور از واقعیات و غرق در خودپرستی و افکارفرقه ای اش هست که تحمل حتی یک نظر مخالف را نیز نداشت . ایده اش این بود که ما بالاخره با فعالیت ها و کارهای خو دمان دولت عراق را به زانو درمی آوریم ودولتی را که حامی ما باشد سرکار خواهیم آورد و مثل گذشته درعراق باقی مانده و امتیازات لازم از قبیل گرفتن سلاح – پناهندگی - امکانات مالی و... برخوردار خواهیم شد وبا این افکار البته که میخواست یک طوری نفرات را نیز سرگرم کرده و به آنها روحیه بدهد...
رجوی بدون داشتن یک تحلیل واقعی از شرایط و بدون درک درست از وضعیت کنونی جهان ، همچنان در خواب و خیال نظامی شدن و فعالیت نظامی و مبارزه مسلحانه بوده و به همین دلیل نیز روزها و ماه ها و حتی سال ها در این دوران ، وقت انرژی و سلامتی کادرهای سازمان را صرف مبارزه در عراق و برعلیه دولت عراق نمود وبراحتی نیز میگفت اگر 1000نفر هم برای حفظ اشرف کشته شوند ارزش آنرا دارد.
و... تا اینکه مجددأ در 19 فروردین 90 تعدادی بیگناه دیگر را با همین توهماتش به کشتن داد .
و اما واقعیت چیست ؟ همانطور که گفتم اشرف ظرفی است برای اینکه 3300نیروی نگون بخت را بتوان ایزوله و جدا از واقعیات جهان نگاه داشت و هروقت هم لازم شد آنها را به قربانگاه فرستاد اشرف جایی است که میتوان با بازی کردن با جان انسان های آن به دنیا فخر فروخت که این من هستم که 3300 فدایی دارم ، اشرف جایی است که میتوان در آن عرض اندام کرد و به دنیا گفت آری من هستم و میتوانم برای افکار فرقه ای ام طرفدارانی از جان گذشته داشته باشم و هروقت هم لازم باشد تمام نفرات آن با دستور من یا خودسوزی کرده و خودرا به آتش میکشند ویا اعتصاب غذای تر و خشک کرده و یا خودشان را جلوی هاموی و گلوله می اندازند . آری بنگرید اشرف جایی است که هر وقت من اراده کنم و هر وقت من دستور بدهم همه آن 3300 نفر را قربانی میکنم.
ای شرم برتو و لایق تو همین که افتخارت این باشد که درمقابلت فقط افراد سرخم کرده و غلام حلقه به گوشت باشند و الگویی چون نیروهای انتحاری القاعده باشند
براستی رهبری که جان افرادش را اینگونه بذل و بخشش میکند ، رهبری که تحمل یک استدلال و یک انتقاد برعلیه خودش را ندارد ، رهبری که اینقدر شیفته خودش است که علنا" به اعضایش میگوید فاصله فهم و درک شما با من آنقدر است که شما همیشه کمتر از 5/2 درصد فهم من میفهمید. اینچنین آدمی را چه باید نامید ؟ جز یک دیکتاتور بیمار روانی . شما قضاوت کنید.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
1 نظرات:
آدم اینهارو میخونه فکر میکنه مال ماقبل تاریخه این کارا امیدورم نبود بشند.
و شما زودتر با ابراز پشیمانی بیایی ط مملکت خودمون خ بهترینه
ارسال یک نظر
پیام هایی که حاوی عبارات رکیک باشد نمایش داده نخواهد شد