آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد

آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد
مریم سنجابی در ویکی پدیا :: ایمیل : marysanjabi@yahoo.com

صفحه مریم سنجابی در فیس بوک

پست های پرطرفدار

درباره من

وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

فردی مذهبی با عقایدی که سخت علاقه به حس نوعدوستی داشتم حتی تحمل دیدن اشک یک بچه هم را نداشتم هر وقت بازار می رفتم یادمه با اینکه خودم هم پول زیادی نداشتم اکثر موجودیم رو به هر گدایی که سرراهم بود میدادم و با چشمایی اشکبار به خونه برمی گشتم حس علاقه و دوست داشتن همنوعان وایمانم به خدا در من بسیار ریشه دارتر و جدی تر بود.


سال 65 بود برادرم تصمیم گرفته بود به سمت اون درب های طلایی پرواز کنه و من هم با اون عقایدی که داشتم بخاطر غرور جوانی و همه نکات فوق و بعدش بخاطر نداشتن یک مشاور خوب, بی تجربه گی و حتی نداشتن یک مطالعه درست و حسابی آنچنان اسیر رویاهای جوانی شدم که با تمام وجودم واقعا" انتخاب کردم تمام زندگی ام عشق و تحصیل و خانواده .... همه را کنار بگذارم و دنبال مسیر انتخاب شده ام بروم

انتخاب کرده بودم در این راه فدا شوم و جانم را هم بدهم .....

به اون درب های طلایی رسیدم و فکرمیکردم تمام گم گشته سالیان زندگی ام رو پیدا کردم و من خوشبخت ترین فرد روی زمین هستم که این سعادت نصیبم شده که به این سازمان رسیدم ولی افسوس آنچه را جوان در آیننه بیند پیر در خشت خام بیند

سازمان من, سازمانی بود که هدف و اعتقاداتش رو آزادی, عشق و زندگی ورفاه برای همه مردم اعلام کرده بود تا اینکه دیگه روی گونه هیچ کس اشکی نباشه وروی همه لب ها لبخند باشه و فکرمیکردم روزی خواهد رسید که دیگه با دیدن اشک در چشم دخترکان و پسرکان بیچاره قلبم پراز درد نشه

با خودم فکر میکردم خوب یه تعدادی توی این دنیا باید فدا بشند تا بقیه به ارزوها شون برسند و عاشق این انتخاب شده بودم و روی این اعتقاداتم بسیار جدی بودم

اما به چه قیمتی ؟

برام انتخاب قشنگی بود رویاهای طلایی و در ابرها سیر میکردم روزی اون درب هایی طلایی به طرف ما باز شد و وارد شدیم.... وقتی که درب ها بسته شدند سالها طول کشید تا به خودم امدم و تازه متوجه شدم در چه دنیای تاریکی فرو رفتم.......و چه سراب وحشتناکی بود

قبل از ادامه یک موضوع را می خواهم به همه جوان ها و همه انسان های شریف دنیا بگویم

اینکه هر کس در دنیا حق زندگی و انتخاب و عشق و آزادی رو داره و این حقوق انسانی هر فردی در این دنیاست از پیرو جوان گرفته تا کوچک و بزرگ شاید این کلمات ساده باشند و شما بارها اون رو شنیده باشید ولی تقریبا بطور نامحسوس و پیچیده ای شاید در طول سالیان متوجه بشویم اگر آدم باهوش و با درایت و بدون واقع گرایی و فقط با احساس بخواهیم زندگی رو طی کنیم بدون شک همه آنها را از دست خواهیم داد و همواره اسیر و گرفتار کسانی خواهیم شد که حتی ممکنه افرادی بطور ناخواسته این حق های انسانی و این اختیارات رو از ما سلب کنندـ وسالیان متوجه این موضوع نشویم و به اون عادت کنیم

فکر میکنم همواره یکی از باارزش ترین روش های زندگی و انتخاب داشتن مشاورین مناسب در زندگی و مطالعه واسیر نشدن به ایده آلیسم وسراب های جوانی است و بیش از هر چیز پذیرفتن واقعیت های زندگی است

روزی به دنیا می آ ییم و بطور متعادل حدود 60الی 80 سال فرصتی برای زندگی است فرصتی که حتی یک لحظه آ ن برنمی گردد و بی وقفه ادامه دارد ونمی ایستدـ زمان می گذرد و طلایی ترین دوران این زندگی بین 20تا60سال و حساسترین سال های عمر هرفرد که متاسفانه مهمترین تصمیم گیری های زندگی نیزدر این ایام رخ میدهد سال های بین 15 ,16 سالگی تا 30 سالگی است باز هم به جرا ت می خواهم به همه جوان ها بگویم متاسفانه در حساسترین سال های زندگی تقریبا" بی تجربه تر و بی عقل تر از هر زمان نیز هستیم و به همین دلیل چون فرصت ها هیچگاه برنمی گردد و بعضی انتخاب ها تمام عمر و اندیشه هر فرد رو تحت تاثیر قرار میده با تمام وجودم میخواهم به شما بگویم همه تون را دوست دارم چون شما هموطنان عزیزم و جوان های این مرز وبوم هستید و برای همه شما انسان های شریف و آزاده ارزش قائلم و میخواهم همه تجربیاتم رو در اختیار شما بگذارم ...




3 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام
ممنون که صادقانه مینویسین

ناشناس گفت...

اشک مون درامد لعنت به این گروهک رجوی

ناشناس گفت...

man shoomaroo mishenasam va behet eftekhar mikonam