آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد

آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد
مریم سنجابی در ویکی پدیا :: ایمیل : marysanjabi@yahoo.com

صفحه مریم سنجابی در فیس بوک

پست های پرطرفدار

درباره من

وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه
براساس سابقه و مسئولیتی که اینجانب در بخش پرسنلی سازمان داشتم، میخواهم برای اطلاع وآگاهی هموطنان عزیز ، خانواده های اسیران دربند فرقه و دوستان عزیزم یک سری آمار واقعی را ارائه دهم .
اخیرا" رجوی در سخنرانی اش اشاره کرده بود که از زمانی که خانواده های اعضای اسیر درکمپ اشرف برای دیدارعزیزانشان به اطراف کمپ آمده وآنجا مستقر شده اند، تنها تا کنون حدودا 22 نفر از سازمان خارج شده اند.
آقای رجوی براساس آنچه که همواره به شیادی عادت کرده  بسیار ابا دارد از روشن شدن حقایق و بیان آمار و ارقام درست. برخلاف آنچه که وی وانمود می کند که همیشه به آمار و ارقام واقعی علاقه دارد و هرازگاهی در سخنرانی هایش یک سری آمار ارائه می کند  براساس سابقه و مسئولیتی که اینجانب در بخش پرسنلی سازمان داشتم، میخواهم برای اطلاع وآگاهی هموطنان عزیز ، خانواده های اسیران دربند فرقه و دوستان عزیزم یک سری آمار واقعی را ارائه دهم تا شاید دیگر تب و لرز و دروغ های مستمر سران فرقه و رجوی نیز از افشای آمار تمام شود.
از سال 82 تا کنون حدود 700 الی 800 نفر از اعضا و کادرهای قدیمی و جدید سازمان از چنگال این فرقه رها شدند که بیش از 95 درصد آنان برای رهایی خود ... از آن اسارتگاه اقدام به فرار نمودند.

از سال 87 تا کنون نیز بیش از 60 نفر اقدام به جدایی و فرار از کمپ نموده اند و..... جادارد در این جا آمار جداشده های از فرقه از سال 65 تا کنون را نیز اضافه کنم . براساس ثبت در اسناد و مدارک پرسنلی سازمان مجدهدین که در طی یک دهه مسئولیت بخش هایی از پرسنلی سازمان به عهده من بود ، حدود 20000 هزار نفر در این سالیان از فرقه جدا شده و خود را از اسارت ایدئولوژی خودساخته آقای رجوی رها ساخته اند .... هم چنین بنگرید .. آنچه که برای وی باقیمانده حدود 3300 نفر می باشد که به جرئت میتوانم بگویم بیش از دو سوم آنان نیز اعتقاد و اعتماد آرمانی به این فرقه نداشته و از روی ناچاری در آنجا گیر افتاده اند.
و همین آمارتقریبی نشانگر درک وقضاوت درست کسانی است که در گذرزمان بطور ناخواسته مدتی اسیر این فرقه شده و نهایتاً
باپی بردن به ماهیت ایدئولوژی فرقه ای سازمان به خود آمده و توانستند با شجاعت و شهامت و در بسیاری از موارد با تحمل رنج ها و سختی های فراوان از اسارت فرقه خود را رها کنند.اکثر جداشده های بعد از سال 1387 به شهادت آمار و ارقام و اسامی موجود که بخش اساسی آن در سایت های مختلف نیز اعلام شده ابراز انزجار و جدایی خود از فرقه را بصورت علنی اعلام نمودند . خانواده های این عزیزان نیز شاهدی براین مطلب بوده و لیستی از اسامی آنها و هم چنین جداشده هااز سال 82 شمسی تا کنون نیز در نزد من موجود می باشد که از سایت های مختلف جمع آوری نمودم و برای ارائه در هرکجا که لازم باشد، این اسامی موجود هستند.

و در این بین تنها حدودا 5 نفر را سران کمپ اجازه خروج داده بودند، که آنهم شرحی جداگانه از درد و نفرین دارد... همین تعداد اندک مطرح می کردند که برای ماه ها درخواست خروج از کمپ را به سران سازمان اطلاع داده بودند و پس از گذشت ماه ها انتظار و طی کردن جلسات متعدد همراه با توهین وتهدید و فشار های فراوان... هنگامی با اصرار و مقاومت آنها برای خروج از سازمان مواجه می شدند، بالاخره سران سازمان در زیر فشار وجود خانواده ها در اطراف کمپ و هم چنین حضور نیروهای عراقی واصرار فرد...نهایتا کوتاه آمده و به ناچار آنها را تحویل مقامات عراقی داده اند .. برخی ازآنها که برای سالیان در فرقه بودند حتی اجازه نیافته بودند تمام وسایل شخصی خود را به همراه بیاورند وهمین بردن وسایل شخصی را نیز از آنها دریغ نموده بودند و بدون کمترین امکانات و در وضعیتی بسیار ناراحت کننده آنها را به بیرون می فرستادند واما چرا بیش از 95درصد اقدام به فرار ازکمپ نمودند که بسیار روشن است .
چرا که به محض اینکه کسی اعلام می کرد که نمی خواهد در سازمان بماند و اعتقادی به این ایدئولوژی و... ندارد برای ماه ها زیرفشار جلسات اجباری و توهین و ناسزا و محدودیت های شدید قرار میگرفت تا شاید مجدد اعلام انصراف نموده و او را وادار نمایند مجدد در کمپ بماند و در گذشته که البته بسیاری در این مسیر جان خود را نیز از دست دادند. خانم مهری موسوی ومینو فتحعلی ... و اقای کریم پدرام وخدام گل محمدی از این نمونه ها می باشند .که نهایتا بعلت اصرار آنان برای خروج ازسازمان یا به قتل رسیده و یا در زیر فشارهای طاقت فرسا اقدام به خودکشی نمودند وامیدوارم روزی برسد که سایر اعضای بی گناهی که درکمپ اسیر بوده و راهی به خارج ندارند بتوانند از چنگال فرقه رها شده و به دنیای آزاد برسند.

مریم سنجابی
 
با نگاهی به اطلاعیه ها و بیانیه ها و کنفرانس های اخیر فرقه رجوی در این روزها آنچه به ذهن متبادر می گردد همان کارشکنی ها و فریب و نیرنگ های فرقه ای است که سرکرده نفاق در اولین روز ژانویه نیز با عنوان جدید "کارزار آزادی" طرح نمود تا همان شگردهای قدیم خود را برای فریب به پیش ببرد. در همین راستا مریم رجوی نیز طبق روال همیشگی اش با صرف صدها هزار دلار و بکار گرفتن یک سری مقامات تاریخ گذشته خارجی ادامه کارشکنی ها را برای به پیش بردن خط نیرنگ و فریب آغاز نمود...
آنچه مشخص است، بطور تاریخی و تجربه شده، در قاموس فرهنگ این سازمان موضوعاتی به نام تفاهم، صلح و دوستی، هماهنگی و نوعدوستی وجود ندارد، و هر آنچه هست فرهنگی است سراسر خشونت، خود رایی، دیکتاتوری، یکدندگی و... عقب ماندگی از تاریخ و روال طبیعی جامعه امروز. به همین دلیل آنها سرسختانه بدنبال جلو بردن خط خود می باشند.در این زمینه علیرغم قبول جابجایی و یک سری توافقات اساسی برای خروج از عراق همچنان یک سیر بی پایان هیاهو و مجادله های خسته کننده و بی پایه و اساس قانونی برای بدست آوردن همان اهداف را مجدداً شروع نموده اند.به نکاتی که مریم رجوی چندی پیش در یکی از همین کنفرانس های رنگارنگ مطرح نمود توجه کنید:
"
و من اين جا بايد تأکيد کنم که از نظر مقاومت ايران، نه جابجايی اجباری قابل قبول است، نه زندان سازی کمپ جديد. با هر عنوان و با هرنامی قابل قبول نيست. هرگز، هرگز، هرگز
. اجازه بدهيد از جانب شما و از جانب همه اعضا و حاميان مقاومت در داخل و خارج ايران بگويم که زندان سازی کمپ جديد يک مرز سرخ است و به کلی غيرقابل پذيرش است. اگر چه ما از پيش آمادگی گروه اول از ساکنان، برای انتقال همراه با خودروها و اموال منقولشان به کمپ ليبرتی را اعلام کرده بوديم. و بلافاصله تضمينهای حداقل امنيتی و حفاظتی و سلامت ساکنان را برای ادامه کار خواستار شده بوديم و هم اکنون نيز آماده ايم؛ البته با همين شرايط. اما هم چنان که از قبل هم گفته ام هرآنچه خلاف روح بيانيه خانم کلينتون باشد، برای ما قابل قبول نيست...."
درحالیکه این سخنان ظاهراً یک سری درخواست ها و البته آن هم پس از توافقات انجام شده می باشد... ولی در عین حال حاوی چند نکته مهم پر از فریب و ریا و تزویر نیز هست
.اولاً: آنچه مشخص است فرقه رجوی نمی خواهد کشور و ظرفی بعنوان عراق و اشرف را از دست بدهد چون در دنیای جدید و در بین کشورهای آزاد، تنها امکانی است که می توان در آن یک تشکیلات دربسته داشت و اعضا را تحت کنترل قرار داد.بنگرید مریم رجوی در بخش دیگری از سخنانش با یک پیشنهاد مضحک چگونه همچنان می خواهد بطور خسته کننده و بی پایانی این موضوع ادامه داشته و کش پیدا کند در حالیکه توافقات و برنامه های جابجایی و خروج از عراق انجام شده و بایستی اجرا می شد:
"
من برای نجات راه حلی که جامعه جهانی تلاشهای بسيار زيادی برای آن کرده است، بار ديگر پيشنهاد قبلی خود را تکرار می کنم که يک کنفرانس به رياست نماينده ويژه دبيرکل در عراق و با شرکت نمايندگان آمريکا و اتحاديه اروپا کميسر عالی پناهندگان و دولت عراق و هم چنين نائب رئيس پارلمان اروپا و هم چنين رئيس گروه رابطه با عراق در پارلمان اروپا و با شرکت خودم و يا اگر نمی پذيرند با نماينده ساکنان اشرف تشکيل شود. اين برای نجات راه حل به دست آمده ضروری و واجب است
"دوم: همان نکتۀ ظریف و فریبندۀ همیشگی که خط و استراتژی دهساله اخیر سازمان بر آن بناست را مجدداً به شکل شیادانه دیگری شروع نموده اند چرا که "عراق مکانی است که رجوی براحتی می تواند در آن اعمال حکومت کند کما اینکه در گذشته هم بارها تکرار می کرد محیط اشرف از فلسطین فعلی نیز بزرگتر است و ما اینجا مثل یک دولت حکومت مستقل خود را داریم... و برای آینده نقشه ها داشت..."سوم: بعلت فشارهای بین المللی و قاطع بودن دولت عراق برای خروج فرقه از خاک عراق و دو دور به کشتن دادن ساکنان کمپ که باعث افشا و تنفر جامعه جهانی از سیاست های رجوی شد، اینبار بطور رسمی و علنی دیگر نمی توانند مقاومت کنند و به همین دلیل در ظاهر جابجایی و خروج از عراق پذیرفته شد، ولی در نهان از یک طرف قصد هر چقدر طولانی تر شدن موضوع را داشته است به امید اینکه شاید در منطقه تحولات دیگری صورت گیرد و یا زد و بندهای دیگری را بتوانند به پیش ببرند و از طرف دیگر به احتمال زیاد طرح هایی برای فرار یک سری از اعضای بالا و حتی خود رجوی را در سر دارند...و البته آنچه که تاکنون ثابت شده و به ماهیت سازمان و فرقه رجوی برمی گردد نه تنها هیچ ارزشی برای ساکنان اشرف و اعضای خودش قائل نیست بلکه حاضر است تک تک آنها را هم به بهایی نازل برای مطامع خود قربانی نماید. پس این نکته اول روشن باشد که به هیچ عنوان داد و قال های جدید و به صحنه آمدن مسعود و مریم رجوی برای نجات جان ساکنان اشرف نبوده و هرگز نیز نخواهد بود...و موضوع همان فریب و حقّۀ همیشگی با اسم کارزار آزادی و با اسم تلاش و حفاظت بین المللی و یا با هر اسم و رسم جدید، برای بدست آوردن فرصت و بیشترین استفاده از این دوران برای مطرح شدن و پیش بردن همان مطامع قدیم می باشد... و به دنبال تنها چیزی که نخواهند بود حل و فصل سریع انتقال نفرات به کشورهای خارجی و یا راه حلی برای خروج ساکنان اشرف از کمپ می باشد.
کارزار آزادی یعنی کارزار برای کارشکنی، کارزار برای دجالگری و کارزار برای فریفتن جامعه جهانی... و هرچقدر که بتوانند موضوع آزاد شدن ساکنان کمپ از زندانی که طی سالیان آنها را اسیر کرده اند را به تعویق بیندازند و همچنین تلاش برای حفظ برج و باروی شاهانه در عراق که شاید آن را دیرتر از دست بدهند و شرط های جدید نیز چیزی نیست جز اینکه در محل جدید نیز اعضای کمپ مثل گذشته زندانی و تحت تملک فرقه باشند و همچنان راه و یا ارتباطی با دنیای آزاد نداشته باشند.و تنها موضوعی که در بین این هیاهوها و درخواست ها و تلاش های بی وقفۀ آنها ناپیداست... تلاش برای خروج از عراق و حل و فصل مسائل قانونی و پناهندگی ساکنان کمپ می باشد...لطفا کمی به اخبار بنگرید... آیا شما در کلِ اخبار و اطلاعیه ها و موضعگیری های این فرقه در همین یکی دوماه و یا یک سال اخیر به موضوعی برخورده اید که تلاشی برای خروج نفرات کرده باشند؟ آیا دیده اید در این زمینه هزینه ای انجام شده باشد؟ آیا همکاری به چشم می خورد یا هر چه در توان و نفس دارند فقط و فقط برای ماندن و کشته شدن در عراق است؟:نوشتن وصیتنامه برای کشته شدن در عراق!!... شعار چو اشرف نباشد تن من مباد!!... کارزار آزادی برای اشرف!! و...و آیا در این مدت سازمان با پول و ثروت هنگفتی که دارد و روزانه هزاران دلار صرف کنفرانس و سخنرانی ها و... می کند نمی توانست وکلایی خاص برای حل وفصل انتقال نفرات استخدام نماید؟ و همانطور که در سال 1382 در عرض چند روز دویست الی سیصد نفر را به خارج کشور منتقل نمود، آیا نمی توانست موضوع پناهندگی و خروج بخش عمدۀ نفرات خصوصاً هفتصد هشتصد نفری که سابقاً در کشورهای خارجی پناهنده بودند را حل و فصل نماید و پاسپورت های آنها را تمدید نماید؟ در حالیکه در این سالیان به عمد تمامی پاسپورت های نفرات را تاریخ گذشته و بی مصرف نمود، الا یک سری نفرات خاص و اعضای رده بالا...
و حال مریم رجوی در سخنانش بازهم بر طبل جنگ و خشونت می کوبد و می گوید:
"
این مقاومت تنها راه حل ایران است
"و در پاسخ بایستی گفت خیر این فرقه، تنها فرقۀ وحشتناک و بختکی برای ایران و جوانان ایرانی است.
مریم سنجابی
22
ژانویه 2012
شرحی کوتاه از غم نامه دو مادر اعضای اسیر در کمپ تروریستی اشرف
...
چندی پیش بطور اتفاقی ملاقاتی با دو تا از خانواده های اعضای اسیر در کمپ اشرف داشتم... مادران گرانقدر "کرد امیر" و "حمید فر" که فرزندانشان "پیمان کرد امیر" و "مهدی حمیدفر" حدود 14 سال است در کمپ اشرف اسیر فرقه رجوی می باشند...مادرانی خسته و با چشمانی منتظر و غمبار ولی امیدوار که شاید روزی بتوانند فرزندانشان را مجدداً در آغوش گرفته و سالیان تلخ انتظار آنها بسر آید...وقتی شروع به سخن کردند بیش از پیش دلم به درد آمد و بسختی توان گوش دادن داشتم...یکی از آنها گفت روزهای آخر سال 1376 بود، و در حالیکه در تدارک نوروز بودیم، یک روز مانده به سال جدید، پیمان و مهدی بدون خبر رفتند و بدون اینکه ما کوچکترین اطلاعی از رفتن آنها داشته باشیم... برای یافتن آنها آواره شهرها شدیم. این دو مادر 6 سال تمام بدون کوچکترین رد و اطلاعی تمام شهرهای ایران را زیر پا گذاشته و به هر جا سری می زدند و هر بار با دلی پر درد و با چشمانی اشکبار برمی گشتند... به امید روزی که شاید عزیزانشان را بیابند... و خدا می داند که چه برآنها گذشت و چه اشک ها که در فراق و دوری آنها نریختند.و سرانجام پس از 6 سال آن هم بطور اتفاقی که یکی از اعضای سازمان جدا شده و مصاحبه ای داشته، از طریق وی مطلع می شوند که پیمان و مهدی به فرقه رجوی پیوسته اند...
آنها مجدداً تلاشهای دیگری برای دیدار و حتی تماس تلفنی با فرزندانشان آغاز می کنند ولی تا سال 1383 همچنان موفق نمی شوند... و آنچه که برای فرقه رجوی بی اهمیت ترین است اطلاع و یا ارتباط اعضا با خانواده هایشان می باشد... و این موضوعی نکوهیده و ممنوع در کمپ بود.پس از اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف و استقرار نیروهای آمریکایی در کمپ اشرف درسال 1383-1384، یکی دوسال تعدادی از خانواده ها که توانستند ملاقاتی با فرزندانشان داشته باشند...آنها نیز موفق شدند سرانجام پس از 8-9 سال دیداری کوتاه و چند ساعته! با فرزندان خود داشته باشند.در هنگام ملاقات، پیمان به مادرش گفته بود که نامه ها و کارت تبریک های بسیاری برای وی فرستاده است و... اما مشخص بود که هرگز فرقه اجازه ارسال حتی یک نامه که برخلاف خواستهای تشکیلات باشد را نیز به کسی نمی داد و در این 9 سال حتی اجازه یک تماس به آنها داده نشد بود...آنها پس از 9 سال موفق شده بودند که ساعتی به دیدار عزیزانشان بروند ولی چه دیداری!... در کنار چندین نفر نگهبان و کنترل کننده... ولی همین هم تسلای دل آنها بود... تا اینکه دوباره همین امکان از آنها و از همه خانواده ها گرفته شد... و اکنون این دو مادر طبق گفته های خودشان بارها و بارها به پشت درب های اشرف آمده و ملتمسانه و آرزومندانه خواهان دیدار فرزندانشان شده اند. و در این راه سختی های بسیاری کشیدند.
مادر مهدی در پشت دیوارهای اشرف بخاطر غم دوری از فرزندش یکبار سکته نمود... و مادر پیمان با همه سرحالی اش حال دیگر به سختی توان راه رفتن دارد... ولی آمران و سران بی رحم کمپ طبق دستور رجوی دیگر هیچگاه به آنها اجازه دیدار ندادند و اینک هر بار هم که برای درخواست دیدار به پشت درب های اشرف می روند «سنگ و فحش و آتش» بدرقه راهشان می کنند تا مبادا «مهرِ مادری پیر و سالخورده در دل فرزندش آتش بپا کند و یا مبادا بوسه مهربان مادر و خواهری، عطوفت و مهربانی در قلب آنها بر جای بگذارد... و بایستی همچنان دیواری از بیرحمی و سنگدلی بین خانواده ها و فرزندان باقی باشد که مبادا از اراده هایشان برای خدمت کردن به رجوی کم شود» مادر پیمان اما همچنان امیدوار و با صلابت با عشق مادری اش از وی سخن میگفت و در حالیکه به عکس های وی می نگریست می گفت اگر بیاید برایش یک ماشین می خرم... و هر جا بخواهد می رویم و... مادر مهدی نیز با مهربانی می گفت برای پسرم آپارتمانی خریده ام و در آرزوی روزی هستم که برگردد و خواهر مهربانش نیز می گفت... هرچه دارم برای اوست و هر کاری برای پسرانم کرده ام برای او نیز خواهم کرد...به امید روزی که همه عزیزان در بند رجوی به خانه هایشان و نزد خانواده های منتظر و چشم در راهشان برگردند...مریم سنجابی
20
ژانویه 2012
۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه
اگر کسی هنوز بر این باور است که در سازمان مجاهدین رهبری انقلابی، صادق، فداکار، ضد تبعیض و استثمار وجود دارد، بداند که این خیالی خام و توهمی بیش نیست.


مقاله ای که پیش رو دارید، تلاشی است به منظور واکاوی نگرش و اندیشه سرکردگان نفاق نسبت به ارزشهای ایدئولوژیکی که سالها در همه سخنرانیها و نشستهای درون تشکیلاتی از آن دم می زدند و مغرورانه خود را تنها سازمان اصیل و انقلابی چپ در مبارزه با سرمایه داری و بورژوازی به نفع مردم محروم قلمداد می نمودند.       
 این مقاله با همکاری چند نفر  از اعضای بازگشتی وجدا شده از فرقه تزویر و ریا رجوی به رشته تحریر درآمده و در آن گوشه ای از واقعیتهای این سازمان جهنمی  افشاء گردیده که دیروز در لاین مبارزه با امپریالیسم ترمز بریده بود و امروز افسار گسیخته در خدمت امپریالیسم و صهیونیسم بین الملل و درمقابل ملت بزرگ ایران قدعلم کرده است اما مانند همه گردنکشان، در مقابل ملت بزرگ و مسلمان ایران به قعر جهنم قهر این ملت سرنگون خواهد شد .



                                                ***

سینه تاریخ پر است از بیداد پادشاهانی که کاخهای ستم خویش را بر اجساد مردم بیچاره، ضعیف و درمانده بنا می کردند، گویی جلال و جبروت پادشاهی شان در عظمت کاخهایشان نهفته بود، و وسعت نظر و صحت اندیشه و پاکی اعمالشان، در وسعت و زیبایی و تعداد کاخهایشان متبلور می گشت. کاخهای کوچک، بزرگ، سرخ، سبز، سفید، تابستانی، زمستانی، ییلاقی، ساحلی و... همه، چیزی نبودند جز دیوارهای ساتر میگساریها و عیاشیها و خوشگذرانی های صاحبانشان، جز دیوارهای فاصل و حائل بین مردمی فقیر و خسته و فرسوده و زخمی و مجروح،  با ظالمانی تن پرور و خوشگذران و سودجو و خونریز و... وجه مشترک همه از فراعنه مصر گرفته تا پادشاهان ریز و درشت ایران تا امپراطوران روم تا خلفاء و امراء بی دین بلاد اسلامی، در کاخ نشینی و زندگی درباری و تجملاتیشان خلاصه می شود. آنها از مردم خویش بردگانی می ساختند که باید کار می کردند و جان می دادند تا ولی نعمتانشان تمام ایام را در آرامش، آسایش و رفاه بگذرانند و در زرق و برق خیره کننده کاخهایشان غرق شوند.
آنچه امروز مرا به تعجب واداشته و وادارم کرده تا دست به قلم ببرم، هیچیک از این پادشاهان و امپراطوران و فراعنه وامراء کاخ نشین نیستند بلکه شخصیتی متوهّم و دیوانۀ قدرت است که در تقلیدی جنون آمیز از آن کاخ نشینان، کاخهای بسیاری برای خود بنا نموده است و با دروغ و فریب، هزاران انسان بیگناه را به بردگی گرفته و هزاران نفر را قربانی کرده است. این مقاله را برای ثبت در سینۀ تاریخ می نویسم و برای اینکه اگر کسی هنوز بر این باور است که در سازمان مجاهدین رهبری انقلابی، صادق، فداکار، ضد تبعیض و استثمار وجود دارد، بداند که این خیالی خام و توهمی بیش نیست ، چرا که یک رهبر انقلابی که اتفاقأ دم از صدق و فدا نیز می زند باید همانند مردمی که سنگش را به سینه می زند زندگی کند و با نیروها و هوادارانش صادق باشد، اما دریغ! دریغ از صداقت و فدا و یکرنگی!
 شاید کمتر کسی باشد که نام مسعود رجوی و فرقه اش را نشنیده باشد، اما شک ندارم که  کمتر کسی هست که از ماهیّت واقعی و پنهان او و اینکه در درون فرقه اش چه می گذرد، با خبر باشد.
رجوی اگر چه به ظاهر فرعون و امپراطور و پادشاه و امیر نبوده و نیست، اما همانند آنان زندگی می کند، خدمه و نوکر و کنیز و سلطان بانو و... دارد، شکنجه گر و زندان و زندانبان دارد، هیچ مخالفتی را علیه خود برنمی تابد و دست به قتل و تهدید مخالفان خود می زند و یا شخصیتشان را تخریب می کند. او همانند پادشاهان ظالم  و قلدر نیز به عیش و نوش و قدرت خود می اندیشید و در خانه ها و کاخهای گرانقیمت روزگار می گذراند. و فکر می کرد این حق اوست و بقیۀ اعضای سازمان نبایستی در راحتی و رفاه باشند و بایستی همواره در شرایط سخت باشند تا روحیه انقلابی خود را حفظ کنند!!
در اینجا قصد ندارم به همۀ ابعاد زندگی اشرافی رجوی بپردازم، بلکه فقط می خواهم به کاخها، خانه ها و پناهگاههایی که او با دلارهایی که از صدام حسین و برخی منابع دیگر، در ازای وطن فروشی و خیانت به مردم و جوانان ایران گرفته و برای خود و سلطان بانویش مریم ساخته، اشاره ای داشته باشم.
در حالیکه نیروهای صادق اما فریب خوردۀ سازمان با توهم و خیال مبارزه انقلابی در بیابانهای تفتیده و داغ عراق در شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا روزگار می گذرانیدند، و در حالیکه همواره دستگاه تبلیغات سازمان از شرایط بد مالی سازمان و نیاز به پول برای ادامۀ به اصطلاح مبارزه سخن می راند و با دورویی تمام دست کمک پیش خلق قهرمان! بلند می کرد، و در حالیکه مهدی ابریشمچی، در تلویزیون فرقه ظاهر می شد و شوی مسخرۀ گلریزان را اجرا می کرد و پول قلک بچه های هواداران از همه جا بیخبر را بعنوان کمک مالی می گرفت...، مسعود رجوی با صرف میلیونها دلار در نقاط مختلف عراق در حال ساختن کاخ و خانه و پناهگاه برای خود و مریم بود.
وی در چندین مکان مختلف در عراق برای خود خانه هایی مجهز ساخته بود که هرکدام متناسب با شرایط حفاظتی و امنیتی تا میلیونها دلار هزینه در برداشتند، تعدادی از این خانه ها برای استقرار موقت و تعدادی نیز خانه های دائمی او بودند. در این رابطه می توان به خانه ها و کاخهای زیر اشاره نمود:

کاخ پارسیان (کاخ هزار و یک شب)
مجهزترین و بزرگترین محل اقامت رجوی کاخی بود نزدیک منطقۀ فلوجه در غرب بغداد و در همسایگی قرارگاه باقرزاده (پادگان طارق ارتش عراق). به این مجموعه کاخ «پارسیان» گفته می شد. این محل بعد از سقوط صدام توسط ارتش آمریکا تسخیر شد و فرماندهان نظامی آمریکا نام «کاخ هزار و یک شب» را بر آن نهادند.
ساخت این مجتمع بزرگ در دهۀ 70 خورشیدی، توسط  صدها کارگر و دهها پیمانکار و مهندس عراقی انجام شد، و 6 سال کار تکمیل آن طول کشید. در هنگام ساخت این پروژه، به من ماموریت داده شد تا بعنوان ناظر حفاظتی بر روند کار مهندسان، پیمانکاران و کارگران عراقی نظارت داشته باشم. در چند روز اول حضورم در آنجا بدلیل وسعت کاخ و پیچیده بودن نقشه و تعدد اطاقها و راهروها و حیاطها، در پیچ و خم آنجا گم شده و برای برگشت به محل کار اولیه ام دچار مشکل و سردرگمی می شدم. اکثر کادرها و اعضای سازمان نیزاز ساخت این کاخ خبر نداشتند چرا که کار در یک فضای کاملا حفاظت شده و پوشیده انجام می شد.

کاخ پارسیان در وسط باغی بزرگ قرار گرفته بود. در محوطه آن استخر بزرگی که اطراف آن با مرمر سنگ فرش بود قرار داشت. حد فاصل میان کاخ تا استخر، آبنمایی بسیار زیبا که از دو طرف بوسیله باغچه های گل احاطه شده بود قرار داشت. لازم به ذکر است که این باغ نیز همزمان با احداث کاخ ساخته شده و فضایی خشک و بیابانی داشت، ولی  در مدت زمانی بسیار کوتاه، با خرید و کاشت هزاران درخت (از قبیل درختان میوه، درختان تزئینی، انواع نخلها انواع گلها و چمنها)، بیابانی خشک را به باغی سرسبز تبدیل کردند، بطوریکه تمام محوطه غرق گل و گیاه و درخت شده بود. این محوطه حیاط مرکزی کاخ محسوب می شد. علاوه بر آن در سه طرف دیگر ساختمان کاخ نیز حیاطهای زیبا و سرسبز ایجاد شده بود، یعنی در چهار طرف ساختمان، حیاط سازی صورت گرفته بود که هر کدام وصف خود را می طلبد.
رسیدگی به فضای سبز کاخ برعهدۀ زنان شورای رهبری بود، بدین ترتیب که تعدادی از این زنان هر هفته از صبح تا ظهر بصورت نوبتی کارهای باغبانی و نظافت محوطه کاخ را انجام می دادند. دلیل اینکه این کار حتما باید توسط زنان شورای رهبری انجام می شد را «حفاظت از رهبری» بیان می کردند، اما واقعیت چیز دیگری بود، رجوی با این کار اولاً این زنان بیچاره را تحقیر می کرد تا بقول خودش مبادا فکر کنند کسی هستند و اطاعت پذیرتر شوند، ثانیاً نمی خواست از نیروهای رده پایین کسی زندگی شاهانه او را ببیند.

ساختمان اصلی کاخ پارسیان از چهار قسمت تشکیل شده بود:
قسمت اول: محل اقامت مسعود رجوی که در ضلع شمال غرب بنا قرار داشت و حدوداً 30 اتاق شامل اتاق های کار شخصی و خواب، سالنهای متعدد پذیرایی و جلسات خصوصی، کتابخانه و انواع سرویسهای بهداشتی و چندین راهرو و پاسیوی بزرگ بود. در انتهای راهروی اصلی، سالن هایی برای جلسات و تجمعات بزرگ و محل های پذیرایی و اماکن بهداشتی خاص مهمانان قرار داشت.
قسمت دوم: محل اقامت مریم رجوی که در ضلع شمال شرق بنا واقع شده بود و همانند ساختمان مسعود، شامل بیش از 25 اتاق های خواب، اتاق های کار بزرگ و سالن های جلسه و اتاق های کار خصوصی... بود. در قسمتی از این محل، یک استخر زمستانی مدرن و بزرگ احداث شده بود که اطراف آن را پر از گل های زیبا  و درخت های آپارتمانی کرده بودند، یکی از اتاق های خواب و محل کار شخصی مریم مشرف به این قسمت بود.
قسمت سوم: بخش جنوبی ساختمان، که آن هم شامل بیش از 25 الی 30 اتاق، سالن و دفاتر کار بود که متعلق به قسمت دفتر مرکزی رجوی ها بود. در این قسمت آشپزخانه ها و چند انبار و محل های پذیرایی بسیار مجهز نیز قرار داشت.
قسمت چهارم: این قسمت که یک پناهگاه بتونی ضد بمب بسیار مجهز و بزرگ  بود در زیر ساختمان کاخ قرار داشت. این پناهگاه از طریق یک تونل بزرگ به خارج محوطه کاخ راه داشت تا در صورت بروز هر گونه خطری، مسعود و مریم رجوی بتوانند از آن استفاده کنند و یا از کاخ بسلامت خارج شوند.
ساختمان کاخ بعد از اتمام کار با شیک ترین و گران قیمت ترین وسایل و مبلمان تزیین شده و فرشها و کفپوش های گران قیمت و انواع وسایل تزینینی و گلدان های آپارتمانی و... کاخ را در ردیف کاخهای سلطنتی قرار داده بود. کل ساختمان به انواع سیم کشی های برق اصلی، برق اضطراری، تلفن، اینترنت، شبکه محلی کامپیوتر، تلویزیونهای ماهواره ای، سیستم آژیر اضطراری، سیستم حفاظتی، وسایل سرمایش و گرمایش، تهویه و... مجهز شده بود. در کنار این کاخ عظیم، در قسمت شمال شرقی یک ساختمان ویلایی با یک هال و7 الی 8 اتاق بسیار زیبا و مجلل ساخته شده بود که بطور معمول استفاده خاصی نداشت.
در کنار این کاخ، یک مجموعه ساختمانی شامل یک سالن بزرگ 700 نفره آمفی تئاتر به نام سالن احمدی، یک سالن غداخوری 700 نفره مشرف به باغ میوه، یک ساختمان اداری با یک سالن بزرگ و یک آشپزخانۀ بسیار مجهز ساخته شده بود. صندلی هایی که در سالن آمفی تئاتر احمدی استفاده شده بود همه از بهترین صندلی های چرخدار بود و سن سالن به سبک سازمان ملل با سنگ های مرمر سبز تزئین شده بود. و مجموعه سالن و رستوران آن با گرانقیمت ترین وسائل تجهیز شده بود... در اطراف ساختمان اصلی کاخ چندین ساختمان اداری و مسکونی نیز با استفاده های مختلف نیز بنا شده بود که جای شرح جداگانه ای دارد...
خیابان های اصلی کاخ نیز پوشیده از آسفالت درجه یک با بلوارها و باغچه هایی با گل های رنگین بود. کاخ و مجموعه های ساختمانی داخل آن با دیوارهای بلند 4 متری احاطه شده و با درب های بزرگ آهنی از محوطه قرارگاه پارسیان جدا می شد.

قرارگاه باقرزاده
رجوی همچنین دستور داده بود تا یک خانۀ موقت بزرگ نیز در قرارگاه «باقرزاده» که چسبیده به قرارگاه پارسیان بود برایش بسازند. این خانه نیز برای زمانهایی استفاده می شد که رجوی در قرارگاه باقرزاده نشست برگزار می کرد. گهگاه مریم نیز در این خانه نشستهای خیلی کوچکی برگزار می نمود.

 خانه ها و ویلاهای رجوی در بغداد
 رجوی در شهر بغداد نیز تعداد زیادی خانه و ویلا و تفریحگاه داشت، برخی از این خانه ها مخفی و خارج از مقرهای سازمان واقع شده و اعضای سازمان از وجود آنها بی اطلاع بودند و برخی نیز در مقرهای سازمان بودند که بعنوان محل اقامت شخصی و یا دفتر کار مورد استفادۀ مسعود رجوی قرار می گرفتند. تعدادی از خانه ها و ویلاهای شخصی رجوی در بغداد را می توان به ترتیب زیر نام برد:

1-تفریحگاه «رامسر» در منطقۀ حبانیه: در کنار دریاچه حبانیه چند ویلای تفریحی مجلل بود که جزء محل های مخفی رجوی محسوب می شد و تعداد بسیار کمی از کادرها از وجود این ویلاها اطلاع داشتند. مریم و مسعود رجوی هر از چندگاهی برای تفریح و استراحت به آنجا می رفتند. آنها حتی تمام کادر حفاظت و دفتر خود را به همراه نمی بردند و با تعداد بسیار کمی که محرم اسرار بودند به این تفریحگاه می رفتند.
2-مقر امن در منطقۀ مسبح بغداد: این ویلای دو طبقه که کاملاً مبله و در کنار 2 خانۀ امن مخابرات عراق قرار داشت، برای ملاقاتهای رجوی با مقامات این سازمان امنیتی استفاده می شد که توسط مخابرات عراق به وی اهدا شده بود. بعضاً رجوی قبل از رفتن به ملاقات با مقامات بالای عراقی، ابتدا در این ویلا توقف کوتاهی می کرد و سپس رابط مخابرات عراق او را از این محل به همراه اسکورت برای ملاقات می برد.
3-مقر بابایی در منطقۀ ابونواس: این مجموعه آپارتمانی که در منطقۀ زیبایی مشرف بر رودخانۀ دجله قرار داشت نیز اهدایی مخابرات عراق بود که برای ملاقاتهای رجوی با مقامات مخابرات عراق و یا استقرار برای چند روز استفاده می شد.
4-مقر انزلی در منطقۀ اعراس هندیه: این مجمع نیز اهدایی مخابرات عراق به مسعود رجوی بود که در همسایگی خانه های امن قرار داشت و برای ملاقات با مقامات امنیتی عراق از آن استفاده می شد.
5-مقر اندلس: در شهر بغداد در نزدیکی میدان آندلس دو خیابان بزرگ شامل چندین هتل و تعداد زیادی خانه های بزرگ و کوچک در تصرف سازمان بود که از جمله می توان به سعادتی، سیفی، جلالزاده، طباطبایی، بکایی، ضابطی، داداش زاده، تالار بهارستان، ملک مرزبان و اکبرزادگان و... اشاره نمود (به جز در منطقۀ آندلس، سازمان در نقاط دیگری هم پایگاههایی داشت که از جمله می توان به پایگاه رضایی و سعید محسن اشاره نمود که دومی گاه و بیگاه مورد استفاده رجوی قرار می گرفت. اما در این مقاله هدف شرح مجموعه کاخهای رجوی است که با هزینه های هنگفت ساخته شده بود). مدتی پس از پایان جنگ کویت، در ابتدا و انتهای این دو خیابان دیوارهای بلند 4 متری کشیده شد و درب های آهنی بزرگی در پیرامون آن نصب گردید. تعدادی از خانه ها متعلق به شهروندان عراقی بود که به مرور بخاطر شرایط دشوار محل و محدودیتهای حفاظتی و امنیتی که برایشان ایجاد می شد، به ناچار خانه شان را به سازمان فروختند و از آن محل رفتند و به این ترتیب پس از چندین سال، این محل به شکل یک دژ محکم در وسط شهر بغداد در اختیار رجوی قرار گرفت (دقیقاً همین عمل را مریم رجوی در پاریس و در منطقۀ اورسوراواز انجام داده و در حال گسترش آن است و بعید نیست در آیندۀ نزدیک یک دژ بزرگ و خطرناک در اروپا داشته باشند که الان هم محلی برای قطع کردن ارتباط اعضای فرقه با جهان خارج شده است). از مجموعه خانه های موجود در این محل می توان به کاخهای زیر اشاره نمود:

الف-مقر سیفی: این ساختمان محل استقرار رجوی در بغداد در سال 65 بود (که در کنار «مقر سعادتی» اولین مقر رجوی در بغداد، قرار داشت و نشستهای اولیۀ شورا و ملاقاتهای وی با مقامات عراقی در این ساختمان برگزار می شد که طبقه همکف و زیر زمین آن خاص ملاقاتها و مهمانیها بود). خانه های اطراف سیفی از سکنه تخلیه شده بودند و خیابان از هر دو طرف بسته و هر رفت و آمد پیاده و سواره در این خیابان ممنوع شده بود و همواره نگهبانهای مخابرات عراقی و حفاظت خود وی در این خیابان پست و گشت می دادند. زیر زمین سیفی جهت استفاده به عنوان سنگر تقویت شده بود.

ب-مقر بکایی: در خیابان دوم مقر آندلس، ساختمان زیبایی همسان با یک کاخ زیبا بازسازی شده بود که  مخصوص ملاقاتهای رجوی و برای پذیرائی  ها بود و نشستهای قدیم  شورا نیز در این محل برگزار می شد.
(بعدها با تخریب چند ساختمان به نام سنجری، محل دیگری به نام «تالار بهارستان» جهت نشستهای شورا ساخته شد که مسعود رجوی برای برگزاری نشستهای خود از آن استفاده می کرد. در سال 1374 همین تالار برای نشستهای موسوم به «حوض» استفاده شد که در آن تمام نیروهای خود را تهدید نمود که از این پس هیچکس به خارج فرستاده نخواهد شد و هرکس خواهان جداشدن از سازمان باشد، بایستی دو سال را در زندان خروجی بماند تا اطلاعاتش پاک شود و بعد تحویل استخبارات عراق خواهد شد که در آنجا به جرم ورود غیرقانونی به عراق محاکمه و 8 سال در زندان ابوغریب زندانی و بعد به عنوان اسیرجنگی با رژیم ایران تبادل خواهد شد. وی در همین مقر بود که از مشت آهنین سخن گفت و اینکه از این پس با کمک استخبارات عراق به مخالفان خود با «مشت آهنین» پاسخ می دهد).

ج-ساختمان B: نهایتا مقر اصلی رجوی در یک ساختمان 4 طبقه بزرگ و شیک  بنام «ساختمان B» در کوچه ای در خیابان دوم قرار گرفت که دقیقا آنرا در پشت یک ساختمانی دیگر بنام «ساختمان A» انتخاب کرده بودند. ساختمان A (که 5 طبقه و حدود 100 اتاق را شامل می شد) در تمام طول سال جهت حفاظت از رجوی خالی نگه داشته می شد و تنها چند ماه از سال آن هم تعداد محدودی از مسئولین و نیروهای خارج کشور که به عراق می آمدند را در این ساختمان اسکان می دادند.

نکته ای پیرامون هتل نوفوتیل بغداد: روبروی مجموعه ساختمانهای آندلس که یک دژ عظیم به حساب می آمد، هتل نوفوتیل بغداد قرار داشت و بدلیل مشرف بودن به خیابانی که خانۀ مسعود در آنجا قرار داشت، نوعی نگرانی حفاظتی ایجاد کرده بود. به همین دلیل سازمان دو طبقه از این هتل گران قیمت را با صرف هزینه ای نجومی بصورت دائم اجاره کرده و آنرا بصورت خالی نگهداری می کرد تا حفاظت رجوی کاملاً تامین و تضمین گردد (این در حالی بود که رجوی فقط سه الی چهار ماه از سال را در بغداد می گذراند).
در زمان هایی که در بغداد و در یگان انتظامات بودم حدود 100 نفر علاوه بر انبوه نیروهای عراقی بطور شبانه روزی کارشان حفاظت از مقرهای رجوی در بغداد بود.

قرارگاه بدیع زادگان
 این قرارگاه در نزدیکی بغداد قرار داشت و در سال 1365 تأسیس و قرارگاه حنیف نامگذاری شده بود و اساساً یکی از قرارگاههای پنجگانۀ نظامی در سالهای 1365 و 1366 محسوب می شد، ولی از سال 1366 که نیروهای نظامی ساکن آن به شهر کوت منتقل شدند، این قرارگاه مبدل به محل اصلی فعالیت ستادهای سیاسی و تبلیغات شد. در قسمت انتهایی قرارگاه بدیع (غرب قرارگاه) که حدود یک چهارم قرارگاه را تشکیل می داد یکی دیگر از محل های استقرار رجوی قرار داشت. این محل نیز بصورت بسیار شیک و مجلل و با استحکامات قوی ساخته شده و در طول سالیان نیز به ساختمان اصلی آن، اتاق ها و سالن های مجلل مختلف برای جلسات کوچک و بزرگ اضافه شده بود. ناگفته نماند فضای سبز این محل نیز بطور اختصاصی ایجاد شده بود که دارای استخر و درختانی بسیار زیبا بود. و اطراف محل با دیوارهایی بسیار بلند از قرارگاه  بدیع جدا می شد.

قرارگاه اشرف
در قرارگاه اشرف، مکانهای متعددی برای رجوی ساخته شده بود که از جمله می توان به نقاط زیر اشاره نمود:

1-خانه های موقت سالن اجتماعات اشرف: درست چسبیده به سالن اجتماعات قرارگاه اشرف دو خانۀ موقت برای رجوی ساخته شده بود. اولین خانه که شامل چند اطاق برای پذیرایی و استراحت بود در ضلع جنوبی سالن قرار داشت، خانه دیگر در ضلع جنوب غربی قرار داشت که دارای یک حیاط متوسط دارای باغچه های گلکاری شده و اطاقهای خواب و پذیرایی و یک مجموعۀ بهداشتی بود. این خانه بدلیل برخی تغییرات در سالن اجتماعات و جابجا شدن جایگاه سخنرانی مسعود ساخته شد. این خانه ها تنها زمانهایی مورد استفاده قرار می گرفت که مسعود رجوی نشستهای جمعی در سالن اجتماعات برگزار می کرد و در هنگام آنتراکت به آنجا رفته و مورد پذیرایی قرار می گرفت.

2-خانۀ ثابت ستاد فرماندهی: اینجا یک مقر کاملاً مجلل و بزرگ در حد فاصل دو خیابان 400 و 600 و در امتداد زمین صبحگاه اصلی اشرف، شامل ساختمان های متعدد و پناهگاههای بزرگ زیر زمینی با فضایی بسیار بزرگ بود... البته هیچگاه به نیروهای بدنۀ سازمان گفته نمی شد که اینجا خانه مسعود است و به مرور نفرات به همدیگر اطلاع دادند و این امر برای همگان روشن شد. عکس زیر محدودۀ حافظتی این خانه را از زاویۀ بالا نشان می دهد. فلش آبی رنگ پناهگاه زیرزمینی و فلش سبزرنگ سالن کوچک ستاد با گنجایش حدود 500 نفر را نشان می دهند. در بخش شمال غربی این مجموعه، سالن تیر مخصوصی قرار داشت که رجوی برای تمرینات تیراندازی از آن استفاده می کرد.
در مورد اهمیت پناهگاه ضدبمب این مقر برای مسعود رجوی، آقای محمدحسین سبحانی (از مسئولین بخش حفاظت رجوی) در کتاب «روزهای تاریک بغداد» به تقصیل نوشته و توضیح داده است که چگونه شخص مسعود رجوی تأکید خاصی بر مخفی بودن پروژه داشته است تا نیروهایش نفهمند که رهبر سازمان برای حفظ جان خود و همسرش پناهگاه ضد بمب می سازد.

3-کاخ و پناهگاه ضدبمب خیابان 100: در بخش غربی تصفیه خانۀ آب اشرف و تقاطع خیابانهای 100 و 400  برای مسعود و مریم رجوی خانه ای بسیار مجهز و لوکس که در واقع یک پناهگاه ضد بمب بود، به شکل کاملاً محرمانه با کد «سیمرغ» توسط مهندسین و پیمانکاران عراقی ساخته شد. اعضای سازمان از وجود این پناهگاه کاملا بی اطلاع بودند چرا که در هنگام ساخت آن، برای درز نکردن اطلاعات گفته می شد اینجا یک منبع زیرزمینی برای ذخیره آب آشامیدنی تأسیس می شود!.
مقر جدید که با میلیونها دلار هزینه برپا شد و «سیمرغ» نام گرفت، شامل یک محوطه بسیار بزرگ با فضای سبز زیبایی در اطراف آن و نیز یک ساختمان مرکزی شامل ده ها اتاق و سالن های کوچک و بزرگ با نقشه ای پیچیده بود. ساخت این مجموعه نزدیک به سه سال به طول انجامید، این مقر جدید نیز با گرانترین وشیک ترین وسایل ساختمانی و وسایل کار تجهیز شده بود و مبلمان آن بطور سفارشی از اروپا خریداری و وارد عراق شده بود. آنگونه که گفته می شد، این پناهگاه عظیم، با الگوبرداری از پناهگاه ضدبمب اتمی صدام حسین، برای شرایط بسیار اضطراری ساخته شده بود. رجوی طی مدت طولانی اختفای چندین سالۀ خود در این مقر زندگی می کرد.
محمدحسین سبحانی در کتاب خود اشارۀ کوچکی به این پناهگاه بسیار بزرگ که با هزینه های چندین میلیون دلاری ساخته شد، دارد:
(((سازمان در نهایت توانست منطقۀ مناسبی را در داخل قرارگاه اشرف شناسایی و پناهگاه ضدبمب را برای رجوی در آن منطقه بسازد. این پناهگاه در تقاطع خیابانهای 100 و 400 قرارگاه اشرف و روبروی تصفیه خانۀ آب قرارگاه ساخته شد.)))

قرارگاه علوی
این محل ابتدا سنگر ضد بمب و مقر فرماندهی جبهه شمال صدام در نزدیکی پادگان سپاه دوم عراق (فیلق 2) بود. این سنگر اصلی فرماندهی و ساختمانهای مجاورش، بعداً بخشی از قرارگاه علوی شد که نزدیک شهر مقدادیه در استان دیاله عراق واقع شده بود. سنگر فرماندهی بزرگ شامل اتاقهای متعدد و سالن جلسه و رستوران  و مجهز به سیستم تهویه ضد شیمیایی، میکربی و اتمی و کاملا نوسازی و مبله شده بود که در جریان اشغال عراق توسط آمریکا، به طور کامل منهدم گردید. این قرارگاه را رجوی به پاس خدمات ارزنده اش به دیکتاتور عراق در جنگ علیه ایران از وی هدیه گرفته بود، که البته پس از تحویل گیری از دولت صدام، به طور کامل مورد بازسازی قرار گرفت و به مکانی بسیار شیک و زیبا تغییر شکل یافت.

مقر محمد آباد در منطقۀ کفری
این مقر شامل یک مجموعۀ سنگری و استحکامات در تپه های کفری بود که به صورت روستا عادیسازی و مورد استفاده رجوی ها در دوران جنگ کویت قرار گرفت. با توجه به چشم انداز شروع حمله نیروهای ائتلاف به عراق پس از اشغال کویت، سنگرسازی گسترده ای به همراه استتار و عادیسازی به شکل یک روستا در این منطقه برای رجوی ها آغاز شد و چند ماه به طول کشید که همه وسایل راحتی برای آنها در نظر گرفته شود.
رجوی بیشتر دوران 40 روزۀ جنگ و بمبارانها را در این محل سپری کرد. این در حالی بود که سایر نفرات همراه رجوی ها -اعم از کادر حفاظت و دفتر او و ستادهای همراهش- از هیچ سنگری برخوردار نبودند و می باید در چادر و یا کانکس سر کنند. پس از اتمام جنگ، برای اینکه این محل به دست کردهای عراقی نیفتد، به آتش کشیده و تخریب شد.

مقر فروغ 1 در منطقۀ کربلا
فروغ 1، یکی از ویلاهایی بود که توسط مخابرات عراق و برای اختفا و حفاظت رجوی ها از بمبارانهای نیروهای ائتلاف به وی داده شده بود. چون آمریکا و نیروهای ائتلاف به دلیل موقعیت مذهبی شهرهای کربلا و نجف، آن محلها را هدف قرار نمی دادند، با گسترش و شدت یافتن بمبارانها در روزهای پایانی جنگ، رجوی ها به این ویلا منتقل شدند و همواره یک مقام مخابرات عراق نیز همراه آنان بود. پس از ورود نیروهای زمینی آمریکا به عراق از جنوب که تا ناصریه پیش رفتند، و با شروع قیام مردم در استانهای جنوبی و نجف و کربلا، رجوی ها به سرعت از مهلکه گریخته و به اشرف (و بعد به مقرشان در فیلق دوم) رفتند. این ویلا و ویلاهای دیگری که توسط همراهان و بخش حفاظت رجوی استفاده می شد، مورد حمله قیام کنندگان قرار گرفت و 3 تن از نفرات سازمان (که در گورستان مروارید به عنوان شهدای کربلا برایشان نماد ساخته شد) کشته شدند. البته بعدها گفته شد این نفرات برای یک مأموریت به کربلا رفته بودند تا کسی از مخفی شدن رجوی در آنجا مطلع نشود.

قرارگاهی بزرگ در نزدیکی مرز
قرارگاهی وسیع در نزدیکی بعقوبه و نزدیک مرز ایران و عراق نیز بطور کامل در اختیار رجوی قرار داده شده بود که منطقه ای سرسبز و وسیع و دارای ساختمانهایی شیک بود که بطور دائم یک تیم 5 نفره حفاظتی در آنجا بسر می بردند. من یکی دو بار به این قرارگاه تردد داشتم حتی از اسم و آدرس دقیق آن نیز مطلع نشدم. این مقر به طور عام هیچگاه مورد استفاده نیروها قرار نگرفت و تعداد محدودی از نیروهای حفاظت رجوی از این مقر اطلاع داشتند.

کاخ تکریت 
به دلیل فشارهای رجوی برای تصاحب یکی از کاخهای صدام، و از آنجا که عراقیها مخالف دادن کاخ در مجتمع کاخهای صدام در کرخ (بغداد) به وی بودند، بالاخره این کاخ در تکریت به وی داده شد. هزینه زیادی برای لوکس تر و تجملی تر کردن آن صرف شد ولی به دلیل موقعیت جغرافیایی آن و ترس از تردد به تکریت، این کاخ هیچ وقت مورد استفاده رجوی قرار نگرفت و تنها برای ارضای تجمل طلبی و زیاده خواهی های آنها بود.

کاخ سامرا
این کاخ که یک ویلای دو طبقه در شهر سامرا بود «آقا» نام داشت و تنها جهت زیارت مسعود رجوی از آن استفاده می شد. اما با وجود این که بیشتر از دوبار برای مدتی کوتاه از آن استفاده نشد، هزینه زیادی از بابت لوکس سازی آن صرف شد.

باید اشاره کنم که در کنار هر یک از این خانه های مجهز، یک پناهگاه  نیز با هزینه های هنگفت ساخته می شد تا در صورت بروز هر حمله ای، رجوی بطور موقت در آن پناه بگیرد. این نوع پناهگاهها با تجهیزات نظامی خاصی ساخته می شدند که مخصوص فرماندهان رده بالای نظامی در شرایط جنگی بود.
علاوه بر این مکانها، مقرهای متعددی برای رجوی در سایر قرارگاههای سازمان ساخته شده بود که اگر بطور اتفاقی گذرش به آن قرارگاهها افتاد، مکانی شیک و مجهز داشته باشد. در واقع رجوی کاخها و خانه های متعدد و متنوعی در مناطق مختلف عراق برای خود ساخته بود. خانه هایی که شاید در سال به ندرت یکی دو روز از آن استفاده می شد، و در کنار این همه ساختمان و کاخ های شیک، بطور متوسط بالغ بر 200 نفر به عنوان کادر حفاظت و انتظامات و دفاتر شخصی رجوی با وی بودند... و دهها ماشین شیک و ضدگلوله نیز در اختیار وی بود.
وصف هزینه های درباری و افسارگسیختۀ آشپزخانه های شخصی و پذیرایی های وی در این مقاله نمی گنجد. و این در حالی بود که نیروهایش گاه تا هفته ها و ماهها در سرما و گرمای بیابانهای عراق بسر می بردند و از داشتن آب و غذا و آسایشگاه مناسب محروم می شدند و در آن مکانها از شرایط بهداشتی خوبی هم برخوردار نبوده و توالتها و حمامهای آنها از گونی و برزنت ساخته می شد و در مواقع توفانی اساساً غیرقابل استفاده بود. البته زمانی هم که در قرارگاهها مستقر بودند ناچار می شدند به صورت فشرده روی تختهای دو طبقه استراحت کنند و گاه برای داشتن یک هواکش و یا یک دستگاه گرمایشی-سرمایشی و یا یک آبگرمکن سالم مجبور می شدند ماهها گزارش و درخواست بنویسند.
اینها عین حقیقتی است که اعضای سازمان همه بر آن شهادت خواهند داد. مشکل آسایشگاه، مشکل مجموعه بهداشتی و یا بند رخت نیروها اکثر اوقات روی میز مسئولین بود و گفته می شد بودجه برای این مشکلات نداریم چه رسد به دیگر امکانات استقراری و رفاهی. جالب اینجا بود که مدام گفته می شد سازمان بودجه از کجا بیاورد؟!!!. البته با همین وضع و در همان شرایط باز هم بایستی در نشستهای مختلف از خود انتقاد می کردند که چرا کار خود را به خوبی انجام نداده و یا در این شرایط غرولند کرده اند و از کمبود امکانات نالیده اند، واعجبا!!!
به این ترتیب، کسی که برای سالیان طولانی با شعار مردم فریب «پیش به سوی جامعۀ بی طبقۀ توحیدی» و با ادعای «ضداستثماری» بودن خویش شعارهای ضد تبعیض طبقاتی و ضد بورژوازی سر می داد و ادعای رهبری عقیدتی داشت و خود را جانشین امام زمان محسوب و ارتش خود را منسوب به وی می نمود و شعار برابری سر می داد، به این شکل غیرقابل باور در هرکجا می رسید در چشم و هم چشمی با صدام حسین و در حسرت اینکه چرا او به مقام سلطنت و ولایت نرسیده است، برای خود بهترین خانه ها و گردشگاهها را انتخاب می نمود و خواب ایران «آزاد و دمکراتیک» فردا را می دید!
باید به این نکته نیز اشاره کرد که تمامی کاخها و مقرهای رجوی (حتی مواردی که موقتی بودند) سالی دوبار تعویض مبلمان و دکوراسیون می شدند. به ویژه بعد از بازگشت مریم رجوی از فرانسه در 1375، وی به شدت تجملی تر از قبل شده و به صورت بیمارگونه ای به دنبال تجملات بود. در ابتدا رجوی ها مشتری فروشگاه هایی بودند که برای کاخهای صدام تولید می کردند، اما بعد از بازگشت مریم از فرانسه، دیگر همه چیز می بایست با مارک غربی باشد و به ناچار از اروپا وارد عراق می کردند که البته شامل مواد غذایی هم می شد که هفته ای دوبار با کامیون یخچالدار از اردن برای مصرف رجوی ها خریداری می گشت.
شگفت اینجاست که مسعود رجوی بارها در نشستهای مختلف عمومی صحبت از این می کرد که وقتی ارتش او تهران را فتح کرد برایش یک اتاق در «بنیاد علوی» در نظر بگیرند تا وی در همانجا زندگی نماید! آری، همان شخصیتی که اینگونه با مظلوم نمایی می خواست خود را جلوی دیگران انسانی «قانع به حداقل» بنمایاند، در یک سرزمین دیگر و در حالی که هنوز به هیچ قدرتی دست نیافته بود، پشت سر هم با هزینه های نجومی برای خود کاخ و تفریحگاه برپا می کرد... آیا چنین شخصیتی اگر در کشوری چون ایران به قدرت می رسید، می توانست به یک اتاق در یک ساختمان قدیمی بسنده نماید؟
شیوۀ زندگی رجوی در عراق، این حقیقت را نشان می داد که خودش بیش از همه بر صحت گفتار و اندیشه هایش ناباور بوده که اینگونه کاخ ها و ساختمان های مستحکم و متعدد برای خود برپا می نمود و گویی می دانست که هرگز از عراق بیرون نخواهد رفت و تحلیل های دروغین و ریاکارانه اش فقط برای فریب نیروهایش است. "برای مشاهده عکسها به قسمت گالری مراجعه نمائید"

                                                                                                                                                   مریم سنجابی
                                                                                                                                                         ژانویه 2012 برابر با دی ماه 1390
۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه
درپی تمکین دولت نوری المالکی در برابر درخواست "بان کیمون" دبیر کل سازمان ملل متحد مبنی برتمدید 6 ماهه ضرب الاجل خروج فرقه رجوی از خاک عراق ،  توافقات اولیه بین نمایندگان سازمان ملل ودولت عراق بر سرطرح انتقال ساکنان اشرف به کمپ لیبرتی بعمل آمده است ،  در این راستا مقرر گردید در اجرای مرحله اول طرح ، حدود 400 نفراز ساکنان اشرف در روزهای آتی به کمپ لیبرتی منتقل شوند تا مراحل ثبت و مصاحبه صلیب و کمیساریای عالی پناهندگان برای انتقال آنان به کشوری ثالث انجام پذیرد.  دولت عراق که تلاش می کند با حفظ پرستیژحقوق بشری خود و با پرداخت کمترین هزینه سیاسی  از شر این فرقه تروریسستی که مردم عراق بحق آنرا " طاعون سیاه " می نامند خلاص شود،  تمام سعی خود را می نماید تا هر گونه بهانه و موانع موجود درمسیر خروج مسالمت آمیز ساکنان اشرف از خاک عراق را برطرف نماید ، به همین خاطر با هماهنگی و تأیید نمایندگان سازمان ملل متحد و صلیب سرخ جهانی ، کمپ لیبرتی که توسط نیروهای آمریکایی ساخته شده و مجهز به انواع وسایل استقراری، رفاهی  و تاسیساتی بوده  ودارای ظرفیت مناسب و استاندارد برای اسکان چندین هزار تفر می باشد را برای اسکان نیروهای فرقه  آماده نموده است .   
 اما متاسفانه علیرغم هماهنگیها و اقدامات بعمل آمده،  سران فرقه رجوی ماهیت آشوب طلبانه خود را آشکار کرده و با هدف ایجاد شکاف در توافقات بعمل آمده و نهایتاً به شکست کشاندن راه حل مسالمت آمیز جابجایی،  دست به ایجاد تنش و کارشکنی در روند اجرای طرح زده و بهانه های غیر معقول و غیر قانونی می آورند. سران فرقه  قصد دارند با دجالیت خاص خودشان،  دولت عراق را در عدم اجرای طرح مقصر جلوه دهند .
 این روزها سایتها و سیمای ضد آزادی فرقه رجوی با شانتاژ و بلوای تبلیغاتی ، اطلاعیه ها و خبرهای عوام فریبانه متعددی که فاقد هرگونه مبانی حقوقی و قانونی هستند را با هدف فرافکنی و سنگ اندازی در روند کار جابجایی نیروهایش به کمپ لیبرتی   پخش می نمایند ، از طرف دیگر مسعود رجوی درست در آخرین روز سال میلادی یعنی همان آخرین روز ضرب الاجل دولت عراق ، در شوی مسخره خود بنام  " اشرف کار زار آزادی "  به ساکنان اشرف بخاطر عدم اجرای ضرب الاجل دولت عراق ،  تبریک گفته و آنان را وادار می نماید تا برای جنگ صد برابر و عزم حد اکثر در ماندگاری اشرف وصیت نامه بنویسند و شعار یا مرگ یا اشرف سر دهند . عجبا ! عجبا از این همه دریدگی، وقاحت و پستی . دبیر کل سازمان ملل متحد با رویکردی انسانی وساطت نموده وخواهان تمدید ضرب الاجل ازسوی دولت عراق می شود و دولت عراق هم بخاطر رعایت احترام افکار عمومی جهان تمدید 6 ماهه ضرب الاجل خود را می پذیرد ،  آنوقت رجوی این مردک بیمار عدم اجرای ضرب الاجل را پیروزی خود و ایستادگی اشرف می خواند و دم از ماندگاری اشرف می زند .   
در حالیکه دولت عراق از 9 ماه قبل ضرب الاجل خروج ساکنان کمپ اشرف از عراق تا پایان سال میلادی 2011  را رسمأ اعلام کرده بود ، سران سازمان در این مدت هیچ اقدام مثبتی که دال بر تمایل آنها بر پرهیز از خشونت و تلاش برای حل مسالمت آمیز موضوع اشرف باشد انجام ندادند و فرصت 9 ماهه را عملاً صرف جنگ تبلیغاتی و همسویی و همراهی با برخی عوامل معلوم الحال عراقی در براندازی دولت مالکی کردند، رجوی با تظاهر به قبول طرح جابجایی قصدی جز خرید زمان بیشتر برای هر چه شعله ورتر کردن آتش جنگ با مالکی را نداشته و ندارد .    
سران فرقه  که اکنون بخوبی دریافته اند ، خروج نیروهایشان از اشرف پایه های تشکیلات جهنمی شان را سست و لرزان خواهد نمود ، به تکاپو افتاده و خواسته ها و بهانه های مضحکی را جهت کارشکنی بطورمکرر مطرح میکنند از جمله می گویند :   
(( در چنين شرايطی ضروری است که آمريکا و سازمان ملل، تضمينهای حداقل را هر چه سريع تر برآورده کنند تا ساکنان اشرف برای رفتن به ليبرتی اطمينان پيدا کنند. هم چنين امکان بازديد فوری چند نفر از مهندسان اشرف از کمپ ليبرتی به منظور ارزيابی نيازهای فنی و استقراری و لجستيکی ليبرتی بايد فراهم شود و دولت عراق نمی بايست برای انتقال داراييهای منقول از جمله خودروها به ليبرتی هيچ محدوديتی ايجاد کند. علاوه بر اين لازم است که ترتيبات مناسب برای فروش اموال غيرمنقول آنان و انتقال پول آن به خودشان را فراهم سازد)) .
سران فرقه خوب می دانند  که کمپ لیبرتی، کمپی است بسیار مجهز که قبل از این محل استقرار نیروهای آمریکایی بوده ، همان آمریکاییهایی که نامشان شاه بیت تمام سخنرانیهای مریم رجوی و مسعود رجوی در درخواست تأمین حفاظت و تضمینهای لازم برای جابجایی بوده است، مضافأ اینکه این کمپ به لحاظ ظرفیت و استاندارهای اسکان به تأیید نمایندگان سازمان ملل رسیده واین موضوع رسماً اعلام گردیده است و طرح دوباره موضوع از سوی سران فرقه  چیزی جز فریبکاری و جارو جنحال بیهوده و شانتاژ همیشگی رجوی و سران فرقه اش نیست ، آنها فقط می خواهند با تاکتیک " از این ستون تا آن ستون فرج است " وقت کشی نموده  تا بقول خودشان " شاید در این مدت اتفاقی بیقتد که به نفعشان باشد. "
خنده دار اینجاست که رجوی و دار ودسته اش ازاستانداردهای بین المللی صحبت می کنند در حالی که همین الان در اشرف نیروهایش از داشتن هر گونه امکانات ارتباطی از قبیل تلفن ، شبکه اینترنت ،  ماهواره ، رادیو ، روزنامه و ... محروم می باشند ، خیلی از افراد اشرف حتی نمی دانند که چگونه باید از موبایل استفاده کنند ، همین حالا ساکنان اشرف در آسایشگاههای 25 تا 30 نفره ساکن هستند . نکته دیگری که مضحک می باشد این است که  گفته اند، سا کنان اشرف می خواهند داراییهای غیر منقول خود را بفروشند و با داراییهای منقول و خودروهای شخصی خود به لیبرتی بروند ! چطور شد گوهران بی بدیل و نوامیس آرمانی که تا دیروزحق داشتن هیچ چیز شخصی را نداشتند ، امروز یکباره صاحب اموال منقول و غیر منقول و ماشینهای شخصی شدند؟!  تا آنجا که من بخاطر دارم در اشرف هر فرد فقط می توانست یک تخت فلزی نظامی و یک کمد فلزی که چند دست لباس فرم ارتش و یک دست کت و شلوار و یکی دو جفت پوتین و کفش داخلش بود ، داشته باشد . شاید منظور فرماندهان اشرف از خودروهای شخصی آیفاهای ارتش است که برای عادی سازی رنگ آبی و سفید و .. به آنها مالیدند !
تقریبا سه چهار سال پیش سازمان تعدادی خودروی سواری نیسان بطور قاچاق وارد اشرف کرده که در هیچ کجا در عراق ثبت نشدند و حتی پلاکهایی هم که به آنها نصب کردند پلاکهای نمره موقت قلابی و قدیمی هستند ، این خودروها هم به هیچ وجه شخصی نبوده و فقط در اختیار سلسله مراتب بالای فرماندهی بوده، براستی نمی دانم که این صاحبان خودروهای شخصی چگونه می خواهند با گواهینامه های قلابی که در اشرف جعل می کردند از اشرف تا لیبرتی رانندگی کنند ؟!    
شاید از آنجاییکه اعضاء این فرقه در دوران دیکتاتور سابق عراق به یمن توجهات ملوکانه جناب صدام حسین ملتزم به رعایت قوانین عراق نبوده و اساساً خود را برتر از قوانین می دانستند و در سالهای پس از سقوط صدام نیز در کشور!! مستقل و کوچک خود اشرف به برکت حمایتهای بی دریغ آمریکاییهای بزرگوار استقلال کامل حقوقی و مدنی داشتند، هنوزهم حال و هوای آن ایام خوش در سرشان بوده و خود را به هیچ قانون و قراردادی پایبند نمی بینند !!
در این شرایط که امکان جابجایی و انتقال امن ساکنان قراراه اشرف پیش آمده ،  تقابل ، کار شکنی وبهانه تراشی های واهی سران فرقه قرون وسطایی  قابل فهم است چرا حیات آنان به ارتزاق از خون نیروهایی  وابسته است که در اشرف اسیرند ، رهایی این نیروها از قید و بند تشکیلات و ایدئولوژی فرقه مساوی با فروپاشی فرقه خواهد بود .
مریم سنجابی 2012/1/9