آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد

آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد
مریم سنجابی در ویکی پدیا :: ایمیل : marysanjabi@yahoo.com

صفحه مریم سنجابی در فیس بوک

پست های پرطرفدار

درباره من

وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه


 طنز روزگار مریم قجر عضدانلو کتاب حقوق زن بنویسد

 شنیدم که  مریم قجر عضدانلو کتابی در باره حقوق زنان وبه زبان فرانسوی نوشته است!!!
من این کتاب را ندیده و نخوانده ام ولی  در تعجم از این همه وقاحت و پررویی!
و به همین دلیل می خواستم خطاب به مریم قجر عضدانلو بگویم:
راستی آیا در کتابت نامی از مهری موسوی ، مینو فتحعلی ، نسرین احمدی ، فائزه اکبریان ، آلان محمدی ، معصومه غیبی پور، پروین سریر،زهرا فیض بخش، ........ و بسیاری  از زنان و مردان معترض ... برده اید آنها که فقط به جرم اینکه از تشکیلات مخوف و فرقه نکبت بارتان میخواستند خارج شوند مظلومانه کشتید....
اگر آنها را کشتید و و سربه نیست کردید. من و زهرا میرباقری و نسرین  ابراهیمی و مرضیه قرصی و بتول سلطانی و فرح و فروزان ..... نمُردیم وشاهدین زنده  جنایات و خیانت های تو هستیم.
به قول خانم سلطانی کاش در کتابت می نوشتی  چه برسر مهری موسوی آوردی و چگونه خودت او را از زیر مشت و لگدهای شوهرت بیرون کشیدی که مبادا از خشم او را همانجا بکشد...
اگر یادتان رفته کمی برایتان یادآوری خواهم کرد... حقوق زنان اشرفی که تحت مسئولیت تو هستند و حداقل در آن حیطه تو رئیس هستی.
 یادت هست که پیام می دادی صورت های خونین شما را دوست دارم ، یادت هست که همیشه میگفتی صورت ها و دست های آفتاب سوخته شما را دوست دارم... یادت هست می گفتی همه شما زنان باجگیر و طلبکار و تنبل و مادینه  و کدو تنبل هستید...
چگونه از حقوق زنان نوشتی و اما از حقوق زنان اشرف که براحتی می توانی در آن دخل و تصرف داشته باشی ننوشتی و آنها را به عنوان حقوق طراز اول خود ساخته ات به جهانیان ارائه ندادی ...
حقوق زنان اشرف -  ورود به تشکیلات سازمان آزاد و خروج ممنوع  و هر کس هم بخواهد خارج شود بایستی یک قرص سیانور میل نموده و جسدش خارج شود . ازدواج و شوهر و بچه ممنوع – عاطفه به خانواده ممنوع و همه فدایی و درخدمت رجوی باشند. علاقه بین زن و مرد ممنوع – عاطفه ممنوع – دلسوزی ممنوع – موسیقی  و لباس رنگی و .... ممنوع – فکر کردن ممنوع – دوست با همکار شدن ممنوع – انتخاب شغل ممنوع .... و بقول خودت همه بایستی چون پازلی در دستان تو باشند که هر طور اراده کنی آنها را سازماندهی کنی ...
سخن از قوانین فرقه مخوف  تو بسیار و فرصت کم و شرم بر تو باد در حالیکه هزار زن را در کمپ لیبرتی به اسارت گرفته اید و آنها را از کوچکترین  و کمترین حقوق اولیه انسانی محروم می کنید بازهم با وقاحت تمام سخن از حقوق زنان می گویید.
در مقاله قبلی نوشته بودم که ...
"یادت هست که «فائزه اکبریان» 29 ساله مدت ها و مدت ها اشک می ریخت  و زار می زد و آنقدر فهیمه اروانی او را در تنگنا گذاشت که دخترک معصوم از دست تو و تشکیلات تو و انقلاب تو خودکشی  و خودش را راحت کرد؟
آیا به یاد داری مهوش سپهری آنقدر بر سر «نسرین احمدی» بیچاره فریاد زد و او را داغان کرد که او نیز خودش را کشت؟
 آیا بیاد داری که «خدّام گل محمدی» بیچاره که بیمار و مجروح شدید بود آنقدر روزها و شب ها التماس می کرد که: «من نمی خواهم دیگر در این سازمان بمانم بیمار هستم و بگذارید بروم»... و مستمر به دستور تو برای وی در سالن غذاخوری مقر قرارگاه هفتم نشست های مستمر گذاشته و شب تا صبح برسرش داد می زدند که: «تو مزدوری!!!!!!!!!!! و...»، تا اینکه خودش را در هنگام تنظیف سلاح با بنزین به آتش کشید و به زندگی غمناکش پایان داد و بعد هم مشخص نشد او را کجا دفن کردید؟
آیا بیاد داری که چگونه و بدون اینکه قبل اطلاع بدهی زنان بیچاره را در مقابل عمل انجام شده قرار داده و به ناگهان ابلاغ می کردید: «شما شورای رهبری هستید»، و مهوش سپهری نشست می گذاشت و می گفت: «دیگر نمی توانید از سازمان بیرون بروید و هرکس بگوید من نیستم، سرش را کنار باغچه می گذاریم و می بریم» و به زنان شورای رهبری برای خودکشی قرص سیانور می دادید؟
آیا به یاد داری در حالیکه ما در اشرف دو دست لباس درست و حسابی هم نداشتیم و ماهانه فقط 7000 هزار دینار عراقی (معادل 3 دلار) برای کل وسایل و پوشاک و مواد بهداشتی و کفش و... به ما پرداخت می کردی، خودت در چه رفاهی غرق بودی و شاید شمارش لباس ها و کفشهایت از هزار بالا می زد؟ (و مبادا که هرگز یک دست لباست را دوبار بپوشی؟)
آیا به یاد داری سه سال تمام در «مقر پارسیان» برای تو و مسعود!!!! قصری رویایی ساختیم  با استخرهای بزرگ و سرپوشیده و باغهایی پر درخت و پاسیوهایی زیبا و شیک و وسایلی که همه مارک سلطنتی داشت و ساختمان هایی رویایی...؟
آیا همان زمان به یادت هست که نزدیک همان قصر رویایی تو (در قرارگاه باقرزاده) هزاران تن از نیروهای بدبخت تو برای ماه ها در خاک و خل و در سوله هایی که کف آن با خاک بیابان مفروش بود زندگی می کردند و شب ها بر روی موکت های زبر و در کیسه خواب های نظامی استراحت می نمودند و برای هر صد نفر آنها تنها چهار الی پنج توالت و حمام صحرایی وجود داشت و تو در تختخواب پر قوی و ناز بالش می آرمیدی؟
آیا یادت هست در حالیکه زنان و مردان از صبح تا نیمه های شب در اشرف جان می کندند و کار می کردند، تو هر هفته پیام می دادی که: «شما کار نمی کنید... شما مفت خور هستید... شما انقلاب نکرده اید... شما دوجایه خور هستید... شما عجوزه و بی ناموس و طلبکار و باج گیر... هستید»، و همان زمان خود تو رنگ آفتاب و مهتاب را نمی دیدی؟
آیا یادت هست چگونه «مهری موسوی» و «مینو فتحعلی» مظلوم را به محاکمه و بازار شام کشیدید و رجوی چگونه خودش  مهری را در زیر پاهایش لگد مال نمود!!!... و تازه  تو به نجاتش رفتی؟
به یادت هست برای همان برادران برنامه ریزی می کردید که از چهار و نیم صبح تا 11 شب یک نفس کار کنند، ولی تو و مسعود و فرماندهان عالیرتبه فقط به آنان فحش می دادید و با هزار بیماری حتی اجازه استراحت به آنها نمی دادید و به دستور شما آنها را در حالیکه حتا در تب می سوختند با سیلی از بستر بلند می کردند که نمونه های آن کم نیست و به صراحت می گفتید اگر به خاطر مریضی توی نشست عملیات جاری بمیرید هیچ باکی نیست و باز هم باید به نشست بیایید در نشست بمیرید؟
آیا به یاد داری «پرویز احمدی» و «قربانعلی ترابی و....  در حالیکه شدیداً توسط  «نریمان و مختار و نادر و...» کتک خورده و زیر مشت و لگد له شده بودند...،  در دستان عباس صادقی و علی قشقاوی جان باختند!؟
آیا به یاد داری چگونه روزها و روزها «فاطمه خردمند»  و سعیده شاهرخی و شهین حائری و فریبا خداپرستی و محبوبه جمشیدی  و... ماموران شکنجه تو ...   مرا و معصومه ترابی و مریم ترابی مرضیه  فریبا میترا .... را در زیر ضربات مشت و لگد و ضربه های پوتین می گرفتند ....و صورت هایمان را خونین می کردند..."
و حال  که همه چیز را تمام کردی کتاب حقوق بشر می نویسی ، شرم بر تو و رسم و آیین  هر فرقه و حقوقی که تو پرچمدار آن باشی .
دیر نخواهد بود  روزی که  ماهیت اصلی تو و دین  و آیین ات برهمه دنیا و همه آزاد اندیشان نمایان خواهد شد.


۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه
در سالیان اخیر آنچه که شیوۀ فریبکارانه دیگری را در فرقه رجوی مرسوم کرده بکارگیری و استخدام یک سریال مقامات اسبق و سابق و یک سریال سناتور کشورهای خارجی می باشد که از آنها برای تایید مطامع خود استفاده ببرد...

براستی چرا و به چه دلیل سران فرقه در سال های اخیر به این شیوۀ کار روی آورده و با صرف میلیون ها دلار پولبرای جذب و دعوت و هواداری این افراد از فرقه شان تلاش گسترده می کنند؟
در پی یک بررسی کارشناسانۀ معمول، سازمان مجاهدین یک فرقۀ مذهبی ایرانی است و به ادعای رهبری این فرقه، مجاهدین تکامل یافتۀ ستارخان و میرزا کوچک خان و دکتر مصدق می باشند! و اگر این تز مسعود رجوی درست باشد بایستی این فرقه ریشه در تاریخ و فرهنگ ایران زمین داشته باشد. طبعاً آنچه که جریان سیاسی و یا مذهبی را دارای اعتبار می کند، همانا پایبندی به ارزش های اصیل برخاسته از فرهنگ بومی پسندیدۀ خودش است. از طرف دیگر، آنچه می تواند به چنین جریاناتی اعتبار مادی ببخشد، حمایت و پشتیبانی اندیشمندان، دانشمندان، اساتید و روشنفکران همان جامعه است نه بیگانگان؛ و طبعاً این مهمترین عامل ارج و شأن یک چنین سازمان و حزبی است و می تواند فرهنگ و ایدئولوژی آن جریان را معتبر سازد، وگرنه هر جریانی در خودفروشی به بیگانه می تواند براحتی نزد آنان اعتبار پیدا کند. البته اعتباری بی پایه و تنها به عنوان یک وسیلۀ مصرفی!.
در نتیجه، هرچقدر یک جریان بتواند در بین گروه های مختلف اجتماعی و فرهنگی و علمی و روشنفکر جامعۀ خودش راه را باز و ایدئولوژی خود را تبلیغ و افکار خود را در معرض نقد و بررسی قرار دهد... بهتر می تواند زلالیّت خود را اثبات و ابهامات را رفع و کیفیت خود را ارتقاء بخشد و گسترش پیدا کند، ضمن اینکه دیگران نیز بهتر می توانند در مورد آن به شناخت برسند و قضاوت کنند...
متاسفانه در طی بیست سال اخیر، ایدئولوژی سازمان مجاهدین آنچنان در سیر سراشیبی اضمحلال قرار گرفت و به سمت استبداد و ایزوله شدن کامل رفت، که برای یک دهه (حتی برای هواداران خارج از تشکیلات خود)، جرأت بیان این نکته را نداشت که بگوید تغییر آرمان و ایدئولوژی و یا خط مشی داده است. تشکیلات رجوی پس از وارد شدن در بحثی بنام «انقلاب ایدئولوژیک» که اساس طرح آن جهت نهادینه کردن قوانین فرقه ای در مناسبات بود (ممنوعیت داشتن خانواده و همسر و فرزند، ممنوعیت دیدار خانواده، رایج کردن تفتیش عقاید، نهادینه کردن طلاق برای ورود به سازمان، قطع رابطه با خانواده، مطلق کردن و تک پایه کردن رهبری، عشق ورزیدن به رهبری و...) تا سالهای طولانی جرأت مطرح کردن آن را در جامعه نداشت و برای چندین سال این مسئله را به عنوان یک «راز ایدئولوژیکی» از مردم و حتا بخش عمده ای از نیروهای خودش مخفی نگه می داشت.
نهایتاً هرچه این فرقه جلوتر رفت، از جامعۀ ایرانی و از طیف روشنفکر و نسلهای بعدی جامعه فاصله گرفت و تشکیلات اش بسته تر و ایزوله تر شد، بطوریکه در دو دهۀ گذشته دربهای ورود داوطبانه به سازمان مجاهدین بسته شد و بندرت افرادی پیدا شدند که بتوان گفت خودجوش و با انگیزه های فردی به سازمان پیوسته اند... کلیت نیروهایی هم که در دهسال اخیر به سازمان پیوستند، شامل فرزندان و یا فامیل اعضای قدیمی سازمان بودند و ستادی موسوم به «ستاد داخله» که برای همین موضوع در درون تشکیلات ایجاد شده بود، آنان را طی مراحلی طولانی و پیچیده و با تلاش زیاد جذب می کرد. که البته برخی از افراد بدون آگاهی از ایدئولوژی فرقه به شکل ها و طرق مختلف نظیر انگیزه های کاریابی، اعزام به اروپا و یا تبلیغ ماندن در کمپ در کوتاه مدت جهت کمک به پناهندگی سیاسی آنها و... به درون فرقه کشانده شده و سپس مانع خروج آنها می شدند.
بدون شک و بطور طبیعی اگر مکتب و جریانی همگام با فرهنگ و تاریخ خود پیش رود، نه ایزوله و درمانده و طرد شده خواهد بود و نه بدون حمایت و پشتیبانی مردم و طیف روشنفکر جامعۀ خود می ماند. اینگونه جریانات و مکاتب هیچگاه به چنین سرنوشتی محکوم نخواهد شد که برای جذب نیرو در داخل وطنشان افرادی را استخدام نمایند که (بسان دوران برده داری) در ازای مبالغی پول، نفر جذب نموده و با کلک به اشرف اعزام نمایند (در سالهای اخیر، دلالانی در ایران استخدام نموده بودند که تجارت انسان می کردند و مابه ازای کشاندن هر فرد به اشرف یک میلیون تومان دریافت می نمودند...).
به همین خاطر است که در سالهای اخیر هیبت و هیمنۀ سازمان مجاهدین در بین ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا نیز در هم شکسته شده و از تجمعات چند ده هزار نفری پیشین که گاه هموطنان از جیب خود مایه می دادند تا بتوانند در گردهمایی ها و مراسمهای مجاهدین شرکت کنند خبری نیست و برعکس سران مجاهدین برای برپایی یک گردهمایی کوچک ناگزیر از استخدام کارگر روزمزد می باشند که با گرفتن 30 تا 40 یورو در روز، هم در تجمعات مجاهدین شرکت می کنند و هم در میزکتابهای مجاهدین حاضر می شوند و هم در تبلیغات ظاهری دیگر و نمایشهایی که جلوی سازمان ملل و دیگر ارگانهای بین المللی برپا می گردد.
با توضیحات بالا شاید کمی روشن شده باشد که چرا در این سال ها سازمان مجاهدین به جای روی آوردن به مردم خود و نشر و بسط اندیشه و ایدئولوژی واقعی خویش در بین ایرانیان و جامعه ایرانی چه در داخل و چه در خارج... در پی کسب حمایت مقامات خارجی برآمده است.
از آنجا که مسعود رجوی بیش از هرکس دیگری می داند که ایدئولوژی اش دیگر بر هیچ پایه و مشروعیتی استوار نیست، از علنی کردن افکار و عقایدش حتی برای اعضای رده پایین سازمان نیز ابا داشته است (و بیش از دو سوم اعضا، حتی از افکار و عقاید و روابط درونی رده های بالای سازمان بی اطلاع هستند). بدین ترتیب برای وی نشر اندیشه و ایدئولوژی خودساخته اش در بین هموطنان و بویژه نسلهای جدید چه در داخل و چه در خارج ایران جایی نداشته و بدنبال راه های غیر مشروع دیگر برآمده است.
این مسئله که چه عواملی باعث می شود تا رجوی به چنین اقداماتی جهت گردآوری حامی در میان خارجیان روی بیاورد، خود بحث مجزایی را می طلبد که در مقاله ای دیگر به طور مفصل به آن خواهم پرداخت.



مریم سنجابی

2012فوریه 10

۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه
آنچه روشن و عیان بود اینکه فرقه رجوی به این سادگی تن به جابجایی نخواهد داد و از صلیب سرخ گرفته تا کمیسیاریای عالی پناهندگان و... دولت عراق و... همه را به بازی خواهد گرفت.
دولت عراق برای آماده سازی کمپ جدید حدود یک ماه تلاش کرد و بر این اساس دفتر اطلاعات عمومی يونامی که سه شنبه شب اطلاعيه ای در بارۀ آمادگی ليبرتی برای انتقال ساکنان کمپ اشرف صادر کرد، اعلام نمود:
«کميسياريای عالی پناهندگان سازمان ملل و دفتر حقوق بشر يونامی اکنون اين موضوع را که ساختار و امکانات کمپ ليبرتی طبق استانداردهای انسانی بين المللی تصريح شده در يادداشت تفاهم است، مورد تأييد قرار داده اند».
اما چه کسی برایش استاندارد ارزشی ندارد؟ چه کسی برایش به بازی گرفتن جان و زندگی انسان ها مهم نیست؟ و چه کسی بیش از همه دوست دارد تمامی مقامات رسمی و غیر رسمی، دولت های دست اندرکار، خانواده های نگران، سازمان های حقوق بشری و بین المللی و... همه را به بازی گرفته و به ساز خودش به رقص درآورد؟ همانا تنها سران بی ارادۀ فرقه و سرکرده فاسد آنان می باشد که همچنان پس از 8 سال سواستفاده از جان و زندگی افرادی که در کمپ تحت تسلط خویش در آورده اند، از آخرین فرصت هم که پیش آمده، همچنان با حقه بازی تمام، تنها و تنها برای مطامع خویش می خواهند -بطور مشمئز کننده ای- سوء استفاده کنند. سوء استفاده برای هرچه بیشتر مطرح شدن... برای برنامه های تبلیغاتی دیوانه وار... برای بازی دادن... برای کش دادن ماجرا... و برای خسته کردن طرفین دست اندرکار... تا بلکه چند صباحی بیشتر به حکومت و قدرت ننگین و پوشالی خود ادامه داده و همه چیز را بدون سرانجام در زمین و هوا نگه دارند.
و چه بهتر از این فرصت که تا می توانند سنگ انداری نموده و موضوع را به درازا بکشانند و در این مسیر نیز باز هم راه مسالمت آمیز را به بهانه های استاندارد شدن و غیر استاندارد بودن و اموال منقول و غیر منقول... و هر بهانۀ خودساختۀ دیگر به گل بنشانند. چه باک! آنان باز هم تعدادی آدم بی گناه برای به کشتن دادن و های وهوی کردن دارند... و باز هم زبان دراز و انبوه محورهای بی معنا و بی مسما و پرت و پلا دارند که به اسم حقوق بشر علم کنند.

و هیچگاه پاسخ نخواهند داد به اینکه: «زندانی کردن افراد در کمپ بدون دسترسی به تلفن و اینترنت، و بدون ارتباط با دنیای خارج و خانواده و دوستان، و تفتیش عقاید قرون وسطایی اعضای اسیر شده... و محروم کردن آنان از زندگی طبیعی...» جزء کدام استاندارد حقوق بشری و انسانیست؟
و در این بین آنچه که مهم نیست همانا زندگی، سرنوشت و جان ساکنان بیگناه کمپ و درد رنج خانواده های آنها و حل و فصل انسانی مسئلۀ کمپ اشرف است.

در حال حاضر و بعد از سنگ اندازی آشکار سران مجاهدین جلوی پای ارگانهای بین المللی و حقوق بشری، بر همگان روشن می شود که چه کسی از ابتدا قصد نداشت این راه با مسالمت به جلو برود و عمد داشت کار به خشونت و خونریزی کشیده شود و دهها تن کشته و صدها تن مجروح شوند تا در این فضای خونین بتوانند احساسات و عواطف انسانی مردمان جهان را برانگیزانند و راه را برای بقای این اسارتگاه برای مدت طولانی تر باز نمایند.
امروز بر عهدۀ هموطنان عزیز است که با شناخت هرچه بهتر این فرقۀ خونریز، فشارهای خود را بر سران مجاهدین افزوده کنند و اجازه ندهند این افراد همچنان به بازیهای حقوقی و سیاسی خود ادامه داده و سنگ راه اقدامات قانونی ارگانهای حقوق بشری شوند. باید تا جایی که امکان دارد سازمانها و انجمنهای حقوق بشری را به این نکته آگاه نمود که نمایندگان واقعی کمپ اشرف سران مجاهدین نیستند و باید آنان را وادار نمود که اجازه دهند تک تک افراد خود مستقیماً و بدون واسطه با مسئولین و نمایندگان ارگانهای ذیربط تماس داشته باشند و اخبار واقعی درون کمپ را به اطلاع آنان برسانند.
دولتمردان کشورهای اروپایی و آمریکایی هم باید هرچه بیشتر مراقب این شارلاتان بازیهای سیاسی باشند و نگذارند که رهبران مجاهدین بیش از این آنان را با صرف هزینه های نجومی و با دوز و کلک و انواع ترفندهای شناخته شده به بازی بگیرند.
مریم سنجابی
۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه
براساس سابقه و مسئولیتی که اینجانب در بخش پرسنلی سازمان داشتم، میخواهم برای اطلاع وآگاهی هموطنان عزیز ، خانواده های اسیران دربند فرقه و دوستان عزیزم یک سری آمار واقعی را ارائه دهم .
اخیرا" رجوی در سخنرانی اش اشاره کرده بود که از زمانی که خانواده های اعضای اسیر درکمپ اشرف برای دیدارعزیزانشان به اطراف کمپ آمده وآنجا مستقر شده اند، تنها تا کنون حدودا 22 نفر از سازمان خارج شده اند.
آقای رجوی براساس آنچه که همواره به شیادی عادت کرده  بسیار ابا دارد از روشن شدن حقایق و بیان آمار و ارقام درست. برخلاف آنچه که وی وانمود می کند که همیشه به آمار و ارقام واقعی علاقه دارد و هرازگاهی در سخنرانی هایش یک سری آمار ارائه می کند  براساس سابقه و مسئولیتی که اینجانب در بخش پرسنلی سازمان داشتم، میخواهم برای اطلاع وآگاهی هموطنان عزیز ، خانواده های اسیران دربند فرقه و دوستان عزیزم یک سری آمار واقعی را ارائه دهم تا شاید دیگر تب و لرز و دروغ های مستمر سران فرقه و رجوی نیز از افشای آمار تمام شود.
از سال 82 تا کنون حدود 700 الی 800 نفر از اعضا و کادرهای قدیمی و جدید سازمان از چنگال این فرقه رها شدند که بیش از 95 درصد آنان برای رهایی خود ... از آن اسارتگاه اقدام به فرار نمودند.

از سال 87 تا کنون نیز بیش از 60 نفر اقدام به جدایی و فرار از کمپ نموده اند و..... جادارد در این جا آمار جداشده های از فرقه از سال 65 تا کنون را نیز اضافه کنم . براساس ثبت در اسناد و مدارک پرسنلی سازمان مجدهدین که در طی یک دهه مسئولیت بخش هایی از پرسنلی سازمان به عهده من بود ، حدود 20000 هزار نفر در این سالیان از فرقه جدا شده و خود را از اسارت ایدئولوژی خودساخته آقای رجوی رها ساخته اند .... هم چنین بنگرید .. آنچه که برای وی باقیمانده حدود 3300 نفر می باشد که به جرئت میتوانم بگویم بیش از دو سوم آنان نیز اعتقاد و اعتماد آرمانی به این فرقه نداشته و از روی ناچاری در آنجا گیر افتاده اند.
و همین آمارتقریبی نشانگر درک وقضاوت درست کسانی است که در گذرزمان بطور ناخواسته مدتی اسیر این فرقه شده و نهایتاً
باپی بردن به ماهیت ایدئولوژی فرقه ای سازمان به خود آمده و توانستند با شجاعت و شهامت و در بسیاری از موارد با تحمل رنج ها و سختی های فراوان از اسارت فرقه خود را رها کنند.اکثر جداشده های بعد از سال 1387 به شهادت آمار و ارقام و اسامی موجود که بخش اساسی آن در سایت های مختلف نیز اعلام شده ابراز انزجار و جدایی خود از فرقه را بصورت علنی اعلام نمودند . خانواده های این عزیزان نیز شاهدی براین مطلب بوده و لیستی از اسامی آنها و هم چنین جداشده هااز سال 82 شمسی تا کنون نیز در نزد من موجود می باشد که از سایت های مختلف جمع آوری نمودم و برای ارائه در هرکجا که لازم باشد، این اسامی موجود هستند.

و در این بین تنها حدودا 5 نفر را سران کمپ اجازه خروج داده بودند، که آنهم شرحی جداگانه از درد و نفرین دارد... همین تعداد اندک مطرح می کردند که برای ماه ها درخواست خروج از کمپ را به سران سازمان اطلاع داده بودند و پس از گذشت ماه ها انتظار و طی کردن جلسات متعدد همراه با توهین وتهدید و فشار های فراوان... هنگامی با اصرار و مقاومت آنها برای خروج از سازمان مواجه می شدند، بالاخره سران سازمان در زیر فشار وجود خانواده ها در اطراف کمپ و هم چنین حضور نیروهای عراقی واصرار فرد...نهایتا کوتاه آمده و به ناچار آنها را تحویل مقامات عراقی داده اند .. برخی ازآنها که برای سالیان در فرقه بودند حتی اجازه نیافته بودند تمام وسایل شخصی خود را به همراه بیاورند وهمین بردن وسایل شخصی را نیز از آنها دریغ نموده بودند و بدون کمترین امکانات و در وضعیتی بسیار ناراحت کننده آنها را به بیرون می فرستادند واما چرا بیش از 95درصد اقدام به فرار ازکمپ نمودند که بسیار روشن است .
چرا که به محض اینکه کسی اعلام می کرد که نمی خواهد در سازمان بماند و اعتقادی به این ایدئولوژی و... ندارد برای ماه ها زیرفشار جلسات اجباری و توهین و ناسزا و محدودیت های شدید قرار میگرفت تا شاید مجدد اعلام انصراف نموده و او را وادار نمایند مجدد در کمپ بماند و در گذشته که البته بسیاری در این مسیر جان خود را نیز از دست دادند. خانم مهری موسوی ومینو فتحعلی ... و اقای کریم پدرام وخدام گل محمدی از این نمونه ها می باشند .که نهایتا بعلت اصرار آنان برای خروج ازسازمان یا به قتل رسیده و یا در زیر فشارهای طاقت فرسا اقدام به خودکشی نمودند وامیدوارم روزی برسد که سایر اعضای بی گناهی که درکمپ اسیر بوده و راهی به خارج ندارند بتوانند از چنگال فرقه رها شده و به دنیای آزاد برسند.

مریم سنجابی
 
با نگاهی به اطلاعیه ها و بیانیه ها و کنفرانس های اخیر فرقه رجوی در این روزها آنچه به ذهن متبادر می گردد همان کارشکنی ها و فریب و نیرنگ های فرقه ای است که سرکرده نفاق در اولین روز ژانویه نیز با عنوان جدید "کارزار آزادی" طرح نمود تا همان شگردهای قدیم خود را برای فریب به پیش ببرد. در همین راستا مریم رجوی نیز طبق روال همیشگی اش با صرف صدها هزار دلار و بکار گرفتن یک سری مقامات تاریخ گذشته خارجی ادامه کارشکنی ها را برای به پیش بردن خط نیرنگ و فریب آغاز نمود...
آنچه مشخص است، بطور تاریخی و تجربه شده، در قاموس فرهنگ این سازمان موضوعاتی به نام تفاهم، صلح و دوستی، هماهنگی و نوعدوستی وجود ندارد، و هر آنچه هست فرهنگی است سراسر خشونت، خود رایی، دیکتاتوری، یکدندگی و... عقب ماندگی از تاریخ و روال طبیعی جامعه امروز. به همین دلیل آنها سرسختانه بدنبال جلو بردن خط خود می باشند.در این زمینه علیرغم قبول جابجایی و یک سری توافقات اساسی برای خروج از عراق همچنان یک سیر بی پایان هیاهو و مجادله های خسته کننده و بی پایه و اساس قانونی برای بدست آوردن همان اهداف را مجدداً شروع نموده اند.به نکاتی که مریم رجوی چندی پیش در یکی از همین کنفرانس های رنگارنگ مطرح نمود توجه کنید:
"
و من اين جا بايد تأکيد کنم که از نظر مقاومت ايران، نه جابجايی اجباری قابل قبول است، نه زندان سازی کمپ جديد. با هر عنوان و با هرنامی قابل قبول نيست. هرگز، هرگز، هرگز
. اجازه بدهيد از جانب شما و از جانب همه اعضا و حاميان مقاومت در داخل و خارج ايران بگويم که زندان سازی کمپ جديد يک مرز سرخ است و به کلی غيرقابل پذيرش است. اگر چه ما از پيش آمادگی گروه اول از ساکنان، برای انتقال همراه با خودروها و اموال منقولشان به کمپ ليبرتی را اعلام کرده بوديم. و بلافاصله تضمينهای حداقل امنيتی و حفاظتی و سلامت ساکنان را برای ادامه کار خواستار شده بوديم و هم اکنون نيز آماده ايم؛ البته با همين شرايط. اما هم چنان که از قبل هم گفته ام هرآنچه خلاف روح بيانيه خانم کلينتون باشد، برای ما قابل قبول نيست...."
درحالیکه این سخنان ظاهراً یک سری درخواست ها و البته آن هم پس از توافقات انجام شده می باشد... ولی در عین حال حاوی چند نکته مهم پر از فریب و ریا و تزویر نیز هست
.اولاً: آنچه مشخص است فرقه رجوی نمی خواهد کشور و ظرفی بعنوان عراق و اشرف را از دست بدهد چون در دنیای جدید و در بین کشورهای آزاد، تنها امکانی است که می توان در آن یک تشکیلات دربسته داشت و اعضا را تحت کنترل قرار داد.بنگرید مریم رجوی در بخش دیگری از سخنانش با یک پیشنهاد مضحک چگونه همچنان می خواهد بطور خسته کننده و بی پایانی این موضوع ادامه داشته و کش پیدا کند در حالیکه توافقات و برنامه های جابجایی و خروج از عراق انجام شده و بایستی اجرا می شد:
"
من برای نجات راه حلی که جامعه جهانی تلاشهای بسيار زيادی برای آن کرده است، بار ديگر پيشنهاد قبلی خود را تکرار می کنم که يک کنفرانس به رياست نماينده ويژه دبيرکل در عراق و با شرکت نمايندگان آمريکا و اتحاديه اروپا کميسر عالی پناهندگان و دولت عراق و هم چنين نائب رئيس پارلمان اروپا و هم چنين رئيس گروه رابطه با عراق در پارلمان اروپا و با شرکت خودم و يا اگر نمی پذيرند با نماينده ساکنان اشرف تشکيل شود. اين برای نجات راه حل به دست آمده ضروری و واجب است
"دوم: همان نکتۀ ظریف و فریبندۀ همیشگی که خط و استراتژی دهساله اخیر سازمان بر آن بناست را مجدداً به شکل شیادانه دیگری شروع نموده اند چرا که "عراق مکانی است که رجوی براحتی می تواند در آن اعمال حکومت کند کما اینکه در گذشته هم بارها تکرار می کرد محیط اشرف از فلسطین فعلی نیز بزرگتر است و ما اینجا مثل یک دولت حکومت مستقل خود را داریم... و برای آینده نقشه ها داشت..."سوم: بعلت فشارهای بین المللی و قاطع بودن دولت عراق برای خروج فرقه از خاک عراق و دو دور به کشتن دادن ساکنان کمپ که باعث افشا و تنفر جامعه جهانی از سیاست های رجوی شد، اینبار بطور رسمی و علنی دیگر نمی توانند مقاومت کنند و به همین دلیل در ظاهر جابجایی و خروج از عراق پذیرفته شد، ولی در نهان از یک طرف قصد هر چقدر طولانی تر شدن موضوع را داشته است به امید اینکه شاید در منطقه تحولات دیگری صورت گیرد و یا زد و بندهای دیگری را بتوانند به پیش ببرند و از طرف دیگر به احتمال زیاد طرح هایی برای فرار یک سری از اعضای بالا و حتی خود رجوی را در سر دارند...و البته آنچه که تاکنون ثابت شده و به ماهیت سازمان و فرقه رجوی برمی گردد نه تنها هیچ ارزشی برای ساکنان اشرف و اعضای خودش قائل نیست بلکه حاضر است تک تک آنها را هم به بهایی نازل برای مطامع خود قربانی نماید. پس این نکته اول روشن باشد که به هیچ عنوان داد و قال های جدید و به صحنه آمدن مسعود و مریم رجوی برای نجات جان ساکنان اشرف نبوده و هرگز نیز نخواهد بود...و موضوع همان فریب و حقّۀ همیشگی با اسم کارزار آزادی و با اسم تلاش و حفاظت بین المللی و یا با هر اسم و رسم جدید، برای بدست آوردن فرصت و بیشترین استفاده از این دوران برای مطرح شدن و پیش بردن همان مطامع قدیم می باشد... و به دنبال تنها چیزی که نخواهند بود حل و فصل سریع انتقال نفرات به کشورهای خارجی و یا راه حلی برای خروج ساکنان اشرف از کمپ می باشد.
کارزار آزادی یعنی کارزار برای کارشکنی، کارزار برای دجالگری و کارزار برای فریفتن جامعه جهانی... و هرچقدر که بتوانند موضوع آزاد شدن ساکنان کمپ از زندانی که طی سالیان آنها را اسیر کرده اند را به تعویق بیندازند و همچنین تلاش برای حفظ برج و باروی شاهانه در عراق که شاید آن را دیرتر از دست بدهند و شرط های جدید نیز چیزی نیست جز اینکه در محل جدید نیز اعضای کمپ مثل گذشته زندانی و تحت تملک فرقه باشند و همچنان راه و یا ارتباطی با دنیای آزاد نداشته باشند.و تنها موضوعی که در بین این هیاهوها و درخواست ها و تلاش های بی وقفۀ آنها ناپیداست... تلاش برای خروج از عراق و حل و فصل مسائل قانونی و پناهندگی ساکنان کمپ می باشد...لطفا کمی به اخبار بنگرید... آیا شما در کلِ اخبار و اطلاعیه ها و موضعگیری های این فرقه در همین یکی دوماه و یا یک سال اخیر به موضوعی برخورده اید که تلاشی برای خروج نفرات کرده باشند؟ آیا دیده اید در این زمینه هزینه ای انجام شده باشد؟ آیا همکاری به چشم می خورد یا هر چه در توان و نفس دارند فقط و فقط برای ماندن و کشته شدن در عراق است؟:نوشتن وصیتنامه برای کشته شدن در عراق!!... شعار چو اشرف نباشد تن من مباد!!... کارزار آزادی برای اشرف!! و...و آیا در این مدت سازمان با پول و ثروت هنگفتی که دارد و روزانه هزاران دلار صرف کنفرانس و سخنرانی ها و... می کند نمی توانست وکلایی خاص برای حل وفصل انتقال نفرات استخدام نماید؟ و همانطور که در سال 1382 در عرض چند روز دویست الی سیصد نفر را به خارج کشور منتقل نمود، آیا نمی توانست موضوع پناهندگی و خروج بخش عمدۀ نفرات خصوصاً هفتصد هشتصد نفری که سابقاً در کشورهای خارجی پناهنده بودند را حل و فصل نماید و پاسپورت های آنها را تمدید نماید؟ در حالیکه در این سالیان به عمد تمامی پاسپورت های نفرات را تاریخ گذشته و بی مصرف نمود، الا یک سری نفرات خاص و اعضای رده بالا...
و حال مریم رجوی در سخنانش بازهم بر طبل جنگ و خشونت می کوبد و می گوید:
"
این مقاومت تنها راه حل ایران است
"و در پاسخ بایستی گفت خیر این فرقه، تنها فرقۀ وحشتناک و بختکی برای ایران و جوانان ایرانی است.
مریم سنجابی
22
ژانویه 2012