آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد

آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد
مریم سنجابی در ویکی پدیا :: ایمیل : marysanjabi@yahoo.com

صفحه مریم سنجابی در فیس بوک

پست های پرطرفدار

درباره من

وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه
در سالیان اخیر آنچه که شیوۀ فریبکارانه دیگری را در فرقه رجوی مرسوم کرده بکارگیری و استخدام یک سریال مقامات اسبق و سابق و یک سریال سناتور کشورهای خارجی می باشد که از آنها برای تایید مطامع خود استفاده ببرد...

براستی چرا و به چه دلیل سران فرقه در سال های اخیر به این شیوۀ کار روی آورده و با صرف میلیون ها دلار پولبرای جذب و دعوت و هواداری این افراد از فرقه شان تلاش گسترده می کنند؟
در پی یک بررسی کارشناسانۀ معمول، سازمان مجاهدین یک فرقۀ مذهبی ایرانی است و به ادعای رهبری این فرقه، مجاهدین تکامل یافتۀ ستارخان و میرزا کوچک خان و دکتر مصدق می باشند! و اگر این تز مسعود رجوی درست باشد بایستی این فرقه ریشه در تاریخ و فرهنگ ایران زمین داشته باشد. طبعاً آنچه که جریان سیاسی و یا مذهبی را دارای اعتبار می کند، همانا پایبندی به ارزش های اصیل برخاسته از فرهنگ بومی پسندیدۀ خودش است. از طرف دیگر، آنچه می تواند به چنین جریاناتی اعتبار مادی ببخشد، حمایت و پشتیبانی اندیشمندان، دانشمندان، اساتید و روشنفکران همان جامعه است نه بیگانگان؛ و طبعاً این مهمترین عامل ارج و شأن یک چنین سازمان و حزبی است و می تواند فرهنگ و ایدئولوژی آن جریان را معتبر سازد، وگرنه هر جریانی در خودفروشی به بیگانه می تواند براحتی نزد آنان اعتبار پیدا کند. البته اعتباری بی پایه و تنها به عنوان یک وسیلۀ مصرفی!.
در نتیجه، هرچقدر یک جریان بتواند در بین گروه های مختلف اجتماعی و فرهنگی و علمی و روشنفکر جامعۀ خودش راه را باز و ایدئولوژی خود را تبلیغ و افکار خود را در معرض نقد و بررسی قرار دهد... بهتر می تواند زلالیّت خود را اثبات و ابهامات را رفع و کیفیت خود را ارتقاء بخشد و گسترش پیدا کند، ضمن اینکه دیگران نیز بهتر می توانند در مورد آن به شناخت برسند و قضاوت کنند...
متاسفانه در طی بیست سال اخیر، ایدئولوژی سازمان مجاهدین آنچنان در سیر سراشیبی اضمحلال قرار گرفت و به سمت استبداد و ایزوله شدن کامل رفت، که برای یک دهه (حتی برای هواداران خارج از تشکیلات خود)، جرأت بیان این نکته را نداشت که بگوید تغییر آرمان و ایدئولوژی و یا خط مشی داده است. تشکیلات رجوی پس از وارد شدن در بحثی بنام «انقلاب ایدئولوژیک» که اساس طرح آن جهت نهادینه کردن قوانین فرقه ای در مناسبات بود (ممنوعیت داشتن خانواده و همسر و فرزند، ممنوعیت دیدار خانواده، رایج کردن تفتیش عقاید، نهادینه کردن طلاق برای ورود به سازمان، قطع رابطه با خانواده، مطلق کردن و تک پایه کردن رهبری، عشق ورزیدن به رهبری و...) تا سالهای طولانی جرأت مطرح کردن آن را در جامعه نداشت و برای چندین سال این مسئله را به عنوان یک «راز ایدئولوژیکی» از مردم و حتا بخش عمده ای از نیروهای خودش مخفی نگه می داشت.
نهایتاً هرچه این فرقه جلوتر رفت، از جامعۀ ایرانی و از طیف روشنفکر و نسلهای بعدی جامعه فاصله گرفت و تشکیلات اش بسته تر و ایزوله تر شد، بطوریکه در دو دهۀ گذشته دربهای ورود داوطبانه به سازمان مجاهدین بسته شد و بندرت افرادی پیدا شدند که بتوان گفت خودجوش و با انگیزه های فردی به سازمان پیوسته اند... کلیت نیروهایی هم که در دهسال اخیر به سازمان پیوستند، شامل فرزندان و یا فامیل اعضای قدیمی سازمان بودند و ستادی موسوم به «ستاد داخله» که برای همین موضوع در درون تشکیلات ایجاد شده بود، آنان را طی مراحلی طولانی و پیچیده و با تلاش زیاد جذب می کرد. که البته برخی از افراد بدون آگاهی از ایدئولوژی فرقه به شکل ها و طرق مختلف نظیر انگیزه های کاریابی، اعزام به اروپا و یا تبلیغ ماندن در کمپ در کوتاه مدت جهت کمک به پناهندگی سیاسی آنها و... به درون فرقه کشانده شده و سپس مانع خروج آنها می شدند.
بدون شک و بطور طبیعی اگر مکتب و جریانی همگام با فرهنگ و تاریخ خود پیش رود، نه ایزوله و درمانده و طرد شده خواهد بود و نه بدون حمایت و پشتیبانی مردم و طیف روشنفکر جامعۀ خود می ماند. اینگونه جریانات و مکاتب هیچگاه به چنین سرنوشتی محکوم نخواهد شد که برای جذب نیرو در داخل وطنشان افرادی را استخدام نمایند که (بسان دوران برده داری) در ازای مبالغی پول، نفر جذب نموده و با کلک به اشرف اعزام نمایند (در سالهای اخیر، دلالانی در ایران استخدام نموده بودند که تجارت انسان می کردند و مابه ازای کشاندن هر فرد به اشرف یک میلیون تومان دریافت می نمودند...).
به همین خاطر است که در سالهای اخیر هیبت و هیمنۀ سازمان مجاهدین در بین ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا نیز در هم شکسته شده و از تجمعات چند ده هزار نفری پیشین که گاه هموطنان از جیب خود مایه می دادند تا بتوانند در گردهمایی ها و مراسمهای مجاهدین شرکت کنند خبری نیست و برعکس سران مجاهدین برای برپایی یک گردهمایی کوچک ناگزیر از استخدام کارگر روزمزد می باشند که با گرفتن 30 تا 40 یورو در روز، هم در تجمعات مجاهدین شرکت می کنند و هم در میزکتابهای مجاهدین حاضر می شوند و هم در تبلیغات ظاهری دیگر و نمایشهایی که جلوی سازمان ملل و دیگر ارگانهای بین المللی برپا می گردد.
با توضیحات بالا شاید کمی روشن شده باشد که چرا در این سال ها سازمان مجاهدین به جای روی آوردن به مردم خود و نشر و بسط اندیشه و ایدئولوژی واقعی خویش در بین ایرانیان و جامعه ایرانی چه در داخل و چه در خارج... در پی کسب حمایت مقامات خارجی برآمده است.
از آنجا که مسعود رجوی بیش از هرکس دیگری می داند که ایدئولوژی اش دیگر بر هیچ پایه و مشروعیتی استوار نیست، از علنی کردن افکار و عقایدش حتی برای اعضای رده پایین سازمان نیز ابا داشته است (و بیش از دو سوم اعضا، حتی از افکار و عقاید و روابط درونی رده های بالای سازمان بی اطلاع هستند). بدین ترتیب برای وی نشر اندیشه و ایدئولوژی خودساخته اش در بین هموطنان و بویژه نسلهای جدید چه در داخل و چه در خارج ایران جایی نداشته و بدنبال راه های غیر مشروع دیگر برآمده است.
این مسئله که چه عواملی باعث می شود تا رجوی به چنین اقداماتی جهت گردآوری حامی در میان خارجیان روی بیاورد، خود بحث مجزایی را می طلبد که در مقاله ای دیگر به طور مفصل به آن خواهم پرداخت.



مریم سنجابی

2012فوریه 10

۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه
آنچه روشن و عیان بود اینکه فرقه رجوی به این سادگی تن به جابجایی نخواهد داد و از صلیب سرخ گرفته تا کمیسیاریای عالی پناهندگان و... دولت عراق و... همه را به بازی خواهد گرفت.
دولت عراق برای آماده سازی کمپ جدید حدود یک ماه تلاش کرد و بر این اساس دفتر اطلاعات عمومی يونامی که سه شنبه شب اطلاعيه ای در بارۀ آمادگی ليبرتی برای انتقال ساکنان کمپ اشرف صادر کرد، اعلام نمود:
«کميسياريای عالی پناهندگان سازمان ملل و دفتر حقوق بشر يونامی اکنون اين موضوع را که ساختار و امکانات کمپ ليبرتی طبق استانداردهای انسانی بين المللی تصريح شده در يادداشت تفاهم است، مورد تأييد قرار داده اند».
اما چه کسی برایش استاندارد ارزشی ندارد؟ چه کسی برایش به بازی گرفتن جان و زندگی انسان ها مهم نیست؟ و چه کسی بیش از همه دوست دارد تمامی مقامات رسمی و غیر رسمی، دولت های دست اندرکار، خانواده های نگران، سازمان های حقوق بشری و بین المللی و... همه را به بازی گرفته و به ساز خودش به رقص درآورد؟ همانا تنها سران بی ارادۀ فرقه و سرکرده فاسد آنان می باشد که همچنان پس از 8 سال سواستفاده از جان و زندگی افرادی که در کمپ تحت تسلط خویش در آورده اند، از آخرین فرصت هم که پیش آمده، همچنان با حقه بازی تمام، تنها و تنها برای مطامع خویش می خواهند -بطور مشمئز کننده ای- سوء استفاده کنند. سوء استفاده برای هرچه بیشتر مطرح شدن... برای برنامه های تبلیغاتی دیوانه وار... برای بازی دادن... برای کش دادن ماجرا... و برای خسته کردن طرفین دست اندرکار... تا بلکه چند صباحی بیشتر به حکومت و قدرت ننگین و پوشالی خود ادامه داده و همه چیز را بدون سرانجام در زمین و هوا نگه دارند.
و چه بهتر از این فرصت که تا می توانند سنگ انداری نموده و موضوع را به درازا بکشانند و در این مسیر نیز باز هم راه مسالمت آمیز را به بهانه های استاندارد شدن و غیر استاندارد بودن و اموال منقول و غیر منقول... و هر بهانۀ خودساختۀ دیگر به گل بنشانند. چه باک! آنان باز هم تعدادی آدم بی گناه برای به کشتن دادن و های وهوی کردن دارند... و باز هم زبان دراز و انبوه محورهای بی معنا و بی مسما و پرت و پلا دارند که به اسم حقوق بشر علم کنند.

و هیچگاه پاسخ نخواهند داد به اینکه: «زندانی کردن افراد در کمپ بدون دسترسی به تلفن و اینترنت، و بدون ارتباط با دنیای خارج و خانواده و دوستان، و تفتیش عقاید قرون وسطایی اعضای اسیر شده... و محروم کردن آنان از زندگی طبیعی...» جزء کدام استاندارد حقوق بشری و انسانیست؟
و در این بین آنچه که مهم نیست همانا زندگی، سرنوشت و جان ساکنان بیگناه کمپ و درد رنج خانواده های آنها و حل و فصل انسانی مسئلۀ کمپ اشرف است.

در حال حاضر و بعد از سنگ اندازی آشکار سران مجاهدین جلوی پای ارگانهای بین المللی و حقوق بشری، بر همگان روشن می شود که چه کسی از ابتدا قصد نداشت این راه با مسالمت به جلو برود و عمد داشت کار به خشونت و خونریزی کشیده شود و دهها تن کشته و صدها تن مجروح شوند تا در این فضای خونین بتوانند احساسات و عواطف انسانی مردمان جهان را برانگیزانند و راه را برای بقای این اسارتگاه برای مدت طولانی تر باز نمایند.
امروز بر عهدۀ هموطنان عزیز است که با شناخت هرچه بهتر این فرقۀ خونریز، فشارهای خود را بر سران مجاهدین افزوده کنند و اجازه ندهند این افراد همچنان به بازیهای حقوقی و سیاسی خود ادامه داده و سنگ راه اقدامات قانونی ارگانهای حقوق بشری شوند. باید تا جایی که امکان دارد سازمانها و انجمنهای حقوق بشری را به این نکته آگاه نمود که نمایندگان واقعی کمپ اشرف سران مجاهدین نیستند و باید آنان را وادار نمود که اجازه دهند تک تک افراد خود مستقیماً و بدون واسطه با مسئولین و نمایندگان ارگانهای ذیربط تماس داشته باشند و اخبار واقعی درون کمپ را به اطلاع آنان برسانند.
دولتمردان کشورهای اروپایی و آمریکایی هم باید هرچه بیشتر مراقب این شارلاتان بازیهای سیاسی باشند و نگذارند که رهبران مجاهدین بیش از این آنان را با صرف هزینه های نجومی و با دوز و کلک و انواع ترفندهای شناخته شده به بازی بگیرند.
مریم سنجابی