صفحه مریم سنجابی در فیس بوک
پست های پرطرفدار
-
من و تو و دوستانمون و همه انسان ها در این قطار شتابان با هم مسیر زندگی را طی میکنیم روزهای بهاری می اید و از پس آن تابستان گرم و پاییزهای...
-
می خواهم بگویم فرصت های زندگی و انتخاب های حساس خودتون رو براحتی از دست ندهید و براحتی اسیر رویاهای سراب گونه از هر نوعی که فکرش را میک...
-
این طرح ها رو یکی از دوستان برای من در فیس بوک ارسال کردند . حتما نظرتون رو در موردش بگید . در بخش قبلی به زمینه سازی برای عملیات فروغ ...
-
و اگر ذره ای شرافت برایت باقی مانده است... این نوشته ها را برای جهانیان و انتشار گسترده نمی خواهم، می دانم که بدستت خواهد رسید و خواهی...
-
فردی مذهبی با عقایدی که سخت علاقه به حس نوعدوستی داشتم حتی تحمل دیدن اشک یک بچه هم را نداشتم هر وقت بازار می رفتم یادمه با اینکه خودم هم ...
آرشیو
درباره من
- Unknown
برچسبها
- خاطرات مریم سنجابی (5)
- فرقه رجوی (5)
- مریم سنجابی (5)
- سازمان مجاهدین خلق (3)
- فروغ جاویدان (3)
- عراق (2)
- مریم (2)
- اشرف (1)
- انقلاب ایدئولوژیک (1)
- ترکیه (1)
- جنگ (1)
- جوانی (1)
- خاطرات (1)
- رها شده (1)
- سازمان مجاهدین (1)
- مرصاد (1)
وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه
در سالیان اخیر آنچه که شیوۀ فریبکارانه دیگری را در فرقه رجوی مرسوم کرده بکارگیری و استخدام یک سریال مقامات اسبق و سابق و یک سریال سناتور کشورهای خارجی می باشد که از آنها برای تایید مطامع خود استفاده ببرد...
براستی چرا و به چه دلیل سران فرقه در سال های اخیر به این شیوۀ کار روی آورده و با صرف میلیون ها دلار پولبرای جذب و دعوت و هواداری این افراد از فرقه شان تلاش گسترده می کنند؟
در پی یک بررسی کارشناسانۀ معمول، سازمان مجاهدین یک فرقۀ مذهبی ایرانی است و به ادعای رهبری این فرقه، مجاهدین تکامل یافتۀ ستارخان و میرزا کوچک خان و دکتر مصدق می باشند! و اگر این تز مسعود رجوی درست باشد بایستی این فرقه ریشه در تاریخ و فرهنگ ایران زمین داشته باشد. طبعاً آنچه که جریان سیاسی و یا مذهبی را دارای اعتبار می کند، همانا پایبندی به ارزش های اصیل برخاسته از فرهنگ بومی پسندیدۀ خودش است. از طرف دیگر، آنچه می تواند به چنین جریاناتی اعتبار مادی ببخشد، حمایت و پشتیبانی اندیشمندان، دانشمندان، اساتید و روشنفکران همان جامعه است نه بیگانگان؛ و طبعاً این مهمترین عامل ارج و شأن یک چنین سازمان و حزبی است و می تواند فرهنگ و ایدئولوژی آن جریان را معتبر سازد، وگرنه هر جریانی در خودفروشی به بیگانه می تواند براحتی نزد آنان اعتبار پیدا کند. البته اعتباری بی پایه و تنها به عنوان یک وسیلۀ مصرفی!.
در نتیجه، هرچقدر یک جریان بتواند در بین گروه های مختلف اجتماعی و فرهنگی و علمی و روشنفکر جامعۀ خودش راه را باز و ایدئولوژی خود را تبلیغ و افکار خود را در معرض نقد و بررسی قرار دهد... بهتر می تواند زلالیّت خود را اثبات و ابهامات را رفع و کیفیت خود را ارتقاء بخشد و گسترش پیدا کند، ضمن اینکه دیگران نیز بهتر می توانند در مورد آن به شناخت برسند و قضاوت کنند...
متاسفانه در طی بیست سال اخیر، ایدئولوژی سازمان مجاهدین آنچنان در سیر سراشیبی اضمحلال قرار گرفت و به سمت استبداد و ایزوله شدن کامل رفت، که برای یک دهه (حتی برای هواداران خارج از تشکیلات خود)، جرأت بیان این نکته را نداشت که بگوید تغییر آرمان و ایدئولوژی و یا خط مشی داده است. تشکیلات رجوی پس از وارد شدن در بحثی بنام «انقلاب ایدئولوژیک» که اساس طرح آن جهت نهادینه کردن قوانین فرقه ای در مناسبات بود (ممنوعیت داشتن خانواده و همسر و فرزند، ممنوعیت دیدار خانواده، رایج کردن تفتیش عقاید، نهادینه کردن طلاق برای ورود به سازمان، قطع رابطه با خانواده، مطلق کردن و تک پایه کردن رهبری، عشق ورزیدن به رهبری و...) تا سالهای طولانی جرأت مطرح کردن آن را در جامعه نداشت و برای چندین سال این مسئله را به عنوان یک «راز ایدئولوژیکی» از مردم و حتا بخش عمده ای از نیروهای خودش مخفی نگه می داشت.
نهایتاً هرچه این فرقه جلوتر رفت، از جامعۀ ایرانی و از طیف روشنفکر و نسلهای بعدی جامعه فاصله گرفت و تشکیلات اش بسته تر و ایزوله تر شد، بطوریکه در دو دهۀ گذشته دربهای ورود داوطبانه به سازمان مجاهدین بسته شد و بندرت افرادی پیدا شدند که بتوان گفت خودجوش و با انگیزه های فردی به سازمان پیوسته اند... کلیت نیروهایی هم که در دهسال اخیر به سازمان پیوستند، شامل فرزندان و یا فامیل اعضای قدیمی سازمان بودند و ستادی موسوم به «ستاد داخله» که برای همین موضوع در درون تشکیلات ایجاد شده بود، آنان را طی مراحلی طولانی و پیچیده و با تلاش زیاد جذب می کرد. که البته برخی از افراد بدون آگاهی از ایدئولوژی فرقه به شکل ها و طرق مختلف نظیر انگیزه های کاریابی، اعزام به اروپا و یا تبلیغ ماندن در کمپ در کوتاه مدت جهت کمک به پناهندگی سیاسی آنها و... به درون فرقه کشانده شده و سپس مانع خروج آنها می شدند.
بدون شک و بطور طبیعی اگر مکتب و جریانی همگام با فرهنگ و تاریخ خود پیش رود، نه ایزوله و درمانده و طرد شده خواهد بود و نه بدون حمایت و پشتیبانی مردم و طیف روشنفکر جامعۀ خود می ماند. اینگونه جریانات و مکاتب هیچگاه به چنین سرنوشتی محکوم نخواهد شد که برای جذب نیرو در داخل وطنشان افرادی را استخدام نمایند که (بسان دوران برده داری) در ازای مبالغی پول، نفر جذب نموده و با کلک به اشرف اعزام نمایند (در سالهای اخیر، دلالانی در ایران استخدام نموده بودند که تجارت انسان می کردند و مابه ازای کشاندن هر فرد به اشرف یک میلیون تومان دریافت می نمودند...).
به همین خاطر است که در سالهای اخیر هیبت و هیمنۀ سازمان مجاهدین در بین ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا نیز در هم شکسته شده و از تجمعات چند ده هزار نفری پیشین که گاه هموطنان از جیب خود مایه می دادند تا بتوانند در گردهمایی ها و مراسمهای مجاهدین شرکت کنند خبری نیست و برعکس سران مجاهدین برای برپایی یک گردهمایی کوچک ناگزیر از استخدام کارگر روزمزد می باشند که با گرفتن 30 تا 40 یورو در روز، هم در تجمعات مجاهدین شرکت می کنند و هم در میزکتابهای مجاهدین حاضر می شوند و هم در تبلیغات ظاهری دیگر و نمایشهایی که جلوی سازمان ملل و دیگر ارگانهای بین المللی برپا می گردد.
با توضیحات بالا شاید کمی روشن شده باشد که چرا در این سال ها سازمان مجاهدین به جای روی آوردن به مردم خود و نشر و بسط اندیشه و ایدئولوژی واقعی خویش در بین ایرانیان و جامعه ایرانی چه در داخل و چه در خارج... در پی کسب حمایت مقامات خارجی برآمده است.
از آنجا که مسعود رجوی بیش از هرکس دیگری می داند که ایدئولوژی اش دیگر بر هیچ پایه و مشروعیتی استوار نیست، از علنی کردن افکار و عقایدش حتی برای اعضای رده پایین سازمان نیز ابا داشته است (و بیش از دو سوم اعضا، حتی از افکار و عقاید و روابط درونی رده های بالای سازمان بی اطلاع هستند). بدین ترتیب برای وی نشر اندیشه و ایدئولوژی خودساخته اش در بین هموطنان و بویژه نسلهای جدید چه در داخل و چه در خارج ایران جایی نداشته و بدنبال راه های غیر مشروع دیگر برآمده است.
این مسئله که چه عواملی باعث می شود تا رجوی به چنین اقداماتی جهت گردآوری حامی در میان خارجیان روی بیاورد، خود بحث مجزایی را می طلبد که در مقاله ای دیگر به طور مفصل به آن خواهم پرداخت.
مریم سنجابی
2012فوریه 10
براستی چرا و به چه دلیل سران فرقه در سال های اخیر به این شیوۀ کار روی آورده و با صرف میلیون ها دلار پولبرای جذب و دعوت و هواداری این افراد از فرقه شان تلاش گسترده می کنند؟
در پی یک بررسی کارشناسانۀ معمول، سازمان مجاهدین یک فرقۀ مذهبی ایرانی است و به ادعای رهبری این فرقه، مجاهدین تکامل یافتۀ ستارخان و میرزا کوچک خان و دکتر مصدق می باشند! و اگر این تز مسعود رجوی درست باشد بایستی این فرقه ریشه در تاریخ و فرهنگ ایران زمین داشته باشد. طبعاً آنچه که جریان سیاسی و یا مذهبی را دارای اعتبار می کند، همانا پایبندی به ارزش های اصیل برخاسته از فرهنگ بومی پسندیدۀ خودش است. از طرف دیگر، آنچه می تواند به چنین جریاناتی اعتبار مادی ببخشد، حمایت و پشتیبانی اندیشمندان، دانشمندان، اساتید و روشنفکران همان جامعه است نه بیگانگان؛ و طبعاً این مهمترین عامل ارج و شأن یک چنین سازمان و حزبی است و می تواند فرهنگ و ایدئولوژی آن جریان را معتبر سازد، وگرنه هر جریانی در خودفروشی به بیگانه می تواند براحتی نزد آنان اعتبار پیدا کند. البته اعتباری بی پایه و تنها به عنوان یک وسیلۀ مصرفی!.
در نتیجه، هرچقدر یک جریان بتواند در بین گروه های مختلف اجتماعی و فرهنگی و علمی و روشنفکر جامعۀ خودش راه را باز و ایدئولوژی خود را تبلیغ و افکار خود را در معرض نقد و بررسی قرار دهد... بهتر می تواند زلالیّت خود را اثبات و ابهامات را رفع و کیفیت خود را ارتقاء بخشد و گسترش پیدا کند، ضمن اینکه دیگران نیز بهتر می توانند در مورد آن به شناخت برسند و قضاوت کنند...
متاسفانه در طی بیست سال اخیر، ایدئولوژی سازمان مجاهدین آنچنان در سیر سراشیبی اضمحلال قرار گرفت و به سمت استبداد و ایزوله شدن کامل رفت، که برای یک دهه (حتی برای هواداران خارج از تشکیلات خود)، جرأت بیان این نکته را نداشت که بگوید تغییر آرمان و ایدئولوژی و یا خط مشی داده است. تشکیلات رجوی پس از وارد شدن در بحثی بنام «انقلاب ایدئولوژیک» که اساس طرح آن جهت نهادینه کردن قوانین فرقه ای در مناسبات بود (ممنوعیت داشتن خانواده و همسر و فرزند، ممنوعیت دیدار خانواده، رایج کردن تفتیش عقاید، نهادینه کردن طلاق برای ورود به سازمان، قطع رابطه با خانواده، مطلق کردن و تک پایه کردن رهبری، عشق ورزیدن به رهبری و...) تا سالهای طولانی جرأت مطرح کردن آن را در جامعه نداشت و برای چندین سال این مسئله را به عنوان یک «راز ایدئولوژیکی» از مردم و حتا بخش عمده ای از نیروهای خودش مخفی نگه می داشت.
نهایتاً هرچه این فرقه جلوتر رفت، از جامعۀ ایرانی و از طیف روشنفکر و نسلهای بعدی جامعه فاصله گرفت و تشکیلات اش بسته تر و ایزوله تر شد، بطوریکه در دو دهۀ گذشته دربهای ورود داوطبانه به سازمان مجاهدین بسته شد و بندرت افرادی پیدا شدند که بتوان گفت خودجوش و با انگیزه های فردی به سازمان پیوسته اند... کلیت نیروهایی هم که در دهسال اخیر به سازمان پیوستند، شامل فرزندان و یا فامیل اعضای قدیمی سازمان بودند و ستادی موسوم به «ستاد داخله» که برای همین موضوع در درون تشکیلات ایجاد شده بود، آنان را طی مراحلی طولانی و پیچیده و با تلاش زیاد جذب می کرد. که البته برخی از افراد بدون آگاهی از ایدئولوژی فرقه به شکل ها و طرق مختلف نظیر انگیزه های کاریابی، اعزام به اروپا و یا تبلیغ ماندن در کمپ در کوتاه مدت جهت کمک به پناهندگی سیاسی آنها و... به درون فرقه کشانده شده و سپس مانع خروج آنها می شدند.
بدون شک و بطور طبیعی اگر مکتب و جریانی همگام با فرهنگ و تاریخ خود پیش رود، نه ایزوله و درمانده و طرد شده خواهد بود و نه بدون حمایت و پشتیبانی مردم و طیف روشنفکر جامعۀ خود می ماند. اینگونه جریانات و مکاتب هیچگاه به چنین سرنوشتی محکوم نخواهد شد که برای جذب نیرو در داخل وطنشان افرادی را استخدام نمایند که (بسان دوران برده داری) در ازای مبالغی پول، نفر جذب نموده و با کلک به اشرف اعزام نمایند (در سالهای اخیر، دلالانی در ایران استخدام نموده بودند که تجارت انسان می کردند و مابه ازای کشاندن هر فرد به اشرف یک میلیون تومان دریافت می نمودند...).
به همین خاطر است که در سالهای اخیر هیبت و هیمنۀ سازمان مجاهدین در بین ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا نیز در هم شکسته شده و از تجمعات چند ده هزار نفری پیشین که گاه هموطنان از جیب خود مایه می دادند تا بتوانند در گردهمایی ها و مراسمهای مجاهدین شرکت کنند خبری نیست و برعکس سران مجاهدین برای برپایی یک گردهمایی کوچک ناگزیر از استخدام کارگر روزمزد می باشند که با گرفتن 30 تا 40 یورو در روز، هم در تجمعات مجاهدین شرکت می کنند و هم در میزکتابهای مجاهدین حاضر می شوند و هم در تبلیغات ظاهری دیگر و نمایشهایی که جلوی سازمان ملل و دیگر ارگانهای بین المللی برپا می گردد.
با توضیحات بالا شاید کمی روشن شده باشد که چرا در این سال ها سازمان مجاهدین به جای روی آوردن به مردم خود و نشر و بسط اندیشه و ایدئولوژی واقعی خویش در بین ایرانیان و جامعه ایرانی چه در داخل و چه در خارج... در پی کسب حمایت مقامات خارجی برآمده است.
از آنجا که مسعود رجوی بیش از هرکس دیگری می داند که ایدئولوژی اش دیگر بر هیچ پایه و مشروعیتی استوار نیست، از علنی کردن افکار و عقایدش حتی برای اعضای رده پایین سازمان نیز ابا داشته است (و بیش از دو سوم اعضا، حتی از افکار و عقاید و روابط درونی رده های بالای سازمان بی اطلاع هستند). بدین ترتیب برای وی نشر اندیشه و ایدئولوژی خودساخته اش در بین هموطنان و بویژه نسلهای جدید چه در داخل و چه در خارج ایران جایی نداشته و بدنبال راه های غیر مشروع دیگر برآمده است.
این مسئله که چه عواملی باعث می شود تا رجوی به چنین اقداماتی جهت گردآوری حامی در میان خارجیان روی بیاورد، خود بحث مجزایی را می طلبد که در مقاله ای دیگر به طور مفصل به آن خواهم پرداخت.
مریم سنجابی
2012فوریه 10
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر
پیام هایی که حاوی عبارات رکیک باشد نمایش داده نخواهد شد