صفحه مریم سنجابی در فیس بوک
پست های پرطرفدار
-
من و تو و دوستانمون و همه انسان ها در این قطار شتابان با هم مسیر زندگی را طی میکنیم روزهای بهاری می اید و از پس آن تابستان گرم و پاییزهای...
-
می خواهم بگویم فرصت های زندگی و انتخاب های حساس خودتون رو براحتی از دست ندهید و براحتی اسیر رویاهای سراب گونه از هر نوعی که فکرش را میک...
-
این طرح ها رو یکی از دوستان برای من در فیس بوک ارسال کردند . حتما نظرتون رو در موردش بگید . در بخش قبلی به زمینه سازی برای عملیات فروغ ...
-
و اگر ذره ای شرافت برایت باقی مانده است... این نوشته ها را برای جهانیان و انتشار گسترده نمی خواهم، می دانم که بدستت خواهد رسید و خواهی...
-
فردی مذهبی با عقایدی که سخت علاقه به حس نوعدوستی داشتم حتی تحمل دیدن اشک یک بچه هم را نداشتم هر وقت بازار می رفتم یادمه با اینکه خودم هم ...
درباره من
- Unknown
برچسبها
- خاطرات مریم سنجابی (5)
- فرقه رجوی (5)
- مریم سنجابی (5)
- سازمان مجاهدین خلق (3)
- فروغ جاویدان (3)
- عراق (2)
- مریم (2)
- اشرف (1)
- انقلاب ایدئولوژیک (1)
- ترکیه (1)
- جنگ (1)
- جوانی (1)
- خاطرات (1)
- رها شده (1)
- سازمان مجاهدین (1)
- مرصاد (1)
وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه
درخبرها آمده است که مریم رجوی آمادگی خود را برای سفر به بغداد و گفتگو با دولت عراق با حضور نماینده ویژه دبیرکل، مشاور ویژه وزیر خارجه آمریکا درباره اشرف، نماینده ویژه خانم اشتون در امور اشرف، نایب رئیس پارلمان اروپا، رئیس هیأت رابطه با عراق و همچنین وکیلان اشرف ... اعلام کرده بود
اگر کسانی از ماهیت و نیات درونی سران فرقه ، خصوصا مسعود و مریم رجوی اطلاعی نداشته باشند شاید در ظاهر این خبر فکر کنند که ایشان در پی عملی انسانی و حقوق بشری است ولی متاسفانه حتی از ظاهر خبر نیز میتوان تا حدود زیادی به ماهیت و نیت درونی همین خانم پی برد.
سفر به بغداد ... اولا برای گفتگو با دولت عراق ... باید گفت بعد از دهسال فرار از عراق و رفتن به خارجه و سیر سیاحت و درحالیکه عزیزانت!! زیر بمباران نیروهای ائتلاف بودند و پس از به کشتن دادن حدود 50 تن تحت عنوان اینکه در اشرف بایستید و مقاومت بکنید، و جنگ علنی با دولت عراق چه در سرداری، جز اینکه بازهم می خواهی از این فرصت پیش آمده نهایت سواستفاده برای مطرح شدن وقانونی کردن خودت کنی ... و اینکه حتما این هم یادت رفته سرتاپای تو غیرقانونی است و روزی بایستی به تک تک جوانان این میهن حساب پس بدهی.
دوما اینکه یک تریلی اسامی قطار کردن که بایستی همراه وی در این سفر باشندو مد ظله "ناکام ریاست جمهوری" را در این سفر همراهی نمایند... اینها هم نیز جز عقده ناکامی در ریاست و جاه مقام نیست ...
وراستی اگر مریم و مسعود رجوی دلشان برای ساکنان بیگناه وقربانی کمپ اشرف می سوخت بی ریا تر و ساده تر از این حرف ها میتوانستند کمک کنند.
همان طور که هفت سال تمام نوکری و حلقه بگوشی نیروهای امریکایی را در اشرف انجام دادند می توانستند با نیروهای عراقی نیز همکاری کرده و کوتاه بیایند و اینقدر نفرات بیگناه را به کشتن ندهند.
همانطور که هفت سال تمام به هر ساز آمریکایی ها رقصیدند میتوانستند با دولت عراق نیز تشریک مساعی کرده و به قوانین کشور "صاحبخانه" تن در دهند.
همانطور که در سال 82 درپای میز مذاکره با آمریکایی ها رفتند، میتوانستند خیلی زودتر از این و قبل از به کشتن دادن و اسیر بودن این همه نفر در کمپ ..قرارداد تفاهم با نیروهای عراقی نیز امضا کنند.
حال خانم رجوی به سرش زده که به عراق برگردد ... کاش میگفت میخواهم سری هم به اشرف بزنم و حداقل عکسی هم با خواهران نازنینم با صورت های خونین و خاک آلود و آفتاب سوخته آنها بگیرم...
شاید هم خجالت کشیده که با آن لباس های اشرافی اش در کنار ساکنان خاک آلود عکسی بگیرد ...
و شاید هم از خارجه نشینی و پاریس و کناررود خانه اورسوراواز خسته شده و خواسته کمی در گرمای سوزان وسرمای بیابان در کنار خواهران و برادرانش در اشرف باشد... نمیدانم از خودش بپرسید
اما از نظر من خوب بود و ای کاش به ایشان اجازه داده می شد که حتما" سری به عراق میزد تا محصول کارهایش را می دید
اخر این دهسال اخیر برای بقای اشرف!!!ایشان بسیار زحمت کشیده بودند
ساکنان اشرف را در بند و حصار کشیدن و حتی اجازه دسترسی به یک تلفن و تماس چه با خانواده و چه با دنیای بیرون ندادن و برای سالیان انسان ها را در یک حصار فکری نگه داشتن که حتی اجازه دسترسی به یک کانال خبری نداشته باشند و جز حرف های رجوی و فرقه را نشنیدن و شب و تاصبح مشغول دعاو مجیز گویی رهبری بودن .... در درونی کمپی جدا از دنیای بیرون ، و سپس ایشان زحمت می کشید و هر هفته یکبار از الف تا ی و هفته بعد از ی تا الف یک سری محورهای عجیب و غریب تحت عنوان بحث جدید به خورد این ساکنان بدبخت میدادند و آنها را بازخواست میکرد چرا اینقدر من و مسعود را کم دوست دارید و شما همه تنبل و بیکاره و عجوزه و بی ناموس و نرینه وحشی و مادینه .... هستید و...
خودش هم در پاریس سخت مشغول کارهایش بودو فرصت زیادی هم نداشت ، کارهایی از جمله دستور لباس های جدیدش و مهمانی های متنوع ویادگیری زبان های مختلف و.. کار بسیار سختی! که هر کسی از پس ان برنمی آید ....
و حال پس از دهسال خسته شده اند و خواسته اند سری به اشرف بزنند ای کاش می امد و جگرگوشه های !!! "تنبل و بیکاره و ... "را میدید و کمی در کنار آنان می ماند.
و البته این شجاعت را دارد و الا که دهسال پیش بی خبر بسوی پاریس نمی شتافت
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر
پیام هایی که حاوی عبارات رکیک باشد نمایش داده نخواهد شد