صفحه مریم سنجابی در فیس بوک
پست های پرطرفدار
-
من و تو و دوستانمون و همه انسان ها در این قطار شتابان با هم مسیر زندگی را طی میکنیم روزهای بهاری می اید و از پس آن تابستان گرم و پاییزهای...
-
می خواهم بگویم فرصت های زندگی و انتخاب های حساس خودتون رو براحتی از دست ندهید و براحتی اسیر رویاهای سراب گونه از هر نوعی که فکرش را میک...
-
این طرح ها رو یکی از دوستان برای من در فیس بوک ارسال کردند . حتما نظرتون رو در موردش بگید . در بخش قبلی به زمینه سازی برای عملیات فروغ ...
-
و اگر ذره ای شرافت برایت باقی مانده است... این نوشته ها را برای جهانیان و انتشار گسترده نمی خواهم، می دانم که بدستت خواهد رسید و خواهی...
-
فردی مذهبی با عقایدی که سخت علاقه به حس نوعدوستی داشتم حتی تحمل دیدن اشک یک بچه هم را نداشتم هر وقت بازار می رفتم یادمه با اینکه خودم هم ...
آرشیو
درباره من
- Unknown
برچسبها
- خاطرات مریم سنجابی (5)
- فرقه رجوی (5)
- مریم سنجابی (5)
- سازمان مجاهدین خلق (3)
- فروغ جاویدان (3)
- عراق (2)
- مریم (2)
- اشرف (1)
- انقلاب ایدئولوژیک (1)
- ترکیه (1)
- جنگ (1)
- جوانی (1)
- خاطرات (1)
- رها شده (1)
- سازمان مجاهدین (1)
- مرصاد (1)
وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه
عملیاتهای اولیه پس از اعلام تشکیل ارتش آزادیبخش و اعلام پایان مرحلۀ تدارک سرنگونی و ورود به مرحلۀ سرنگونی)، که به عملیاتهای گردانی موسوم بود، ودر آن تعدادی بین 50تا100 نفر با آموزش های لازم و تکاوری شرکت می کردند و شبانه و مخفیانه تا نزدیکی یک یا دو پایگاه مرزی رژیم از شمال تا جنوب، پیشروی میکردند. حمله های کوچک شروع شده و هر هفته ای عملیاتی انجام شده و سازمان با طرح غافلگیری و استفاده از شب و حمایت دولت عراق به پایگاه های مرزی حمله کرده و با به کشتن دادن تعدادی از سربازان و درجه داران از آ ن طرف و تعدادی از این طرف اعلام انجام عملیات میکرد و در پایان هر عملیات به همه ابلاغ می شد دربدو ورود باقیمانده گان جشن گرفته و شیرینی توزیع شده و آهنگ های شادی پخش میشد خیلی وقت ها من اشک ریزان به آسایشگاه ام پناه برده و پنهان از چشم دیگران برای افرادی که از دو طرف کشته می شدند اشک می ریختم و تقریبا این حس را بعضا در چشم های دیگران نیز میخواندم که کشته شدن ادم ها که دیگر جشن ندارد
با خودم می گفتم خدایا این دیگر چه جنگ نفرت انگیزی است چگونه می توان در مرگ دیگران جشن گرفت و گفت پیروز شدیم و من در حالیکه گریان به آسایشگاه پناه میبردم از خدا سوال میکردم چرا اینطوری است پس میتوان در مرگ تعدادی از دوستان ما از این طرف و تعدادی دیگر از سربازان و درجه داران هموطنانمان جشن گرفت و شیرینی خورد . من که تحمل دیدن اشک در چشم کسی را ندارم ... با این حال با خودم میگفتم این جنگ است و به زودی تمام می شود پس از این عملیات های کوچک نوبت به عملیات های آفتاب و مهران رسید
تا پیش از سال 1367، این عملیاتها توسط فرماندهان هر قرارگاه انجام می گرفت. ولی از ابتدای سال 1367 و شروع عملیاتهای بزرگ که تمامی ارتش در آن شرکت می کرد، مسعود رجوی و مریم عضدانلوفرمالیستی فرماندهی را بر عهده گرفتند. اولین عملیات بزرگ، عملیات آفتاب نام گرفت و در منطقۀ فکه انجام شد درعملیات آفتاب برای اولین بار خواهران را در پشتیبانی این عملیات با سرو صدای زیاد وارد کردند و تنها کاری که ما کردیم حمل و نقل گلوله های خمپاره بود من تنها چیزی که از این عملیات فهمیدم ما را با اتوبوس هایی به قرارگاه مرزی تحت حفاظت عراق بود برده وبدون کارخاصی برگرداندند
در عملیات مهران شرکت نداشتم ولی رجوی اسم ان را عملیات چلچراغ نهاده بود درمهران عملیات نیز طبق طرح غافاگیری و حمایت کامل نیروهای عراقی بود که با پیروزی تاکتیکی به پایان رسید پس از این عملیات که بین ایران و عراق اعلام آتش بس شد مسعود رجوی بشدت در تلاطم افتاد و نگران این بود که دیگر فرصت های علمیات های غافلگیری برای رفتن به ایران را از دست بدهدـ
شرایط چه بود ؟ نیروها فکر میکنم حدود 5000نفرهم نبودیم
آموزش های سلاح های سبک از قبیل کلت , بی کی سی , کلاشینکف , خمپاره انداز
و ماکزیمم تعداد محدودی کاسکاول و ام تی ال بی برای حمل نفرات از ارتش عراق گرفته شده بود و در این شرایط به هیچ عنوان ارتش تشکیل شده در حالیکه بیش از یکسال از عمر آن نگذشته بود زرهی نشده و توان رزمی محدودی داشت
در عین حال افراد بسیار زیادی همان آموزش های نظامی را نیزبطور کامل را ندیده بودند من تا زمان عملیات فروغ جاویدان وحتی بعد از آن تا مدت ها حتی یک گلوله شلیک نکرده و نحوه استفاده از سلاح را هم نمی دانستم
نیروهای خارج کشور: نیروهایی که برای عملیات فروغ از خارج کشور اعزام شده بدوند با همان ترکیب و تیپ غربی به همه لباس های نظامی پوشانده و درحالیکه حتی بلد نبودند لباس هایشان را خوب و محکم بپوشند و زنان نیز حتی نیمتوانستند روسری ها را بر روی سرشان نگه دارند چه رسد به استفاده از سلاح و جنگ.... همه روانه جبهه جنگ شدند
راستی بدون پشتیبانی کامل نییروی لجستیکی عراق و.. مگر حتی شروع این عملیات امکانپذیر بود
چند روز قبل از عملیات در یک نشست عمومی مسعود رجوی اعلام عملیات نمود و گفت نتیجه این عملیات هر چه که باشد این عملیات مقدس است و بایستی به هر قیمت انجام شودـ و یک رای گیری فرمالیستی نیز از همه کرد و پس از انکه تقریبا همه نفرات با این عملیات موافقت کردند در یک هفته کل ارتش که اکثرا در قرارگاه اشرف مستقر بودند برای این عملیات بطور شبانه روزی آماده میشدند
سوالاتی که آنزمان نیز هیچ پاسخی برای آ ن نبود با نیروی 4000, 5000 نفری چگونه میتوان با تعدادی زیادی هم که آموزش نظامی درست و حسابی نیز ندیده اند چگونه میتوان به جنگ ارتش ایران رفت این چه برادر کشی بود و با پشتیبانی دولت عراق این چه جنگ و پیروزی خواهد بود
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
2 نظرات:
مریم خانم ازادی شما را تبریک گفته و برای شما ارزوی موفقیت دارم همچنین میخواهم به عرض برسانم که هدف مسعود خاعن به جز ضربه زدن به هموطنان و برادر کشی نبوده و نمیباشد
الان مسعود رجوی کجاست و چه می کند ؟ خیلی ها می گویند مرده است ولی خبر مرگش را پنهان می کنند . چرا در هیچ فیلم یا میتینگ و برنامه ای حضور فیزیکی ندارد ؟
ممنون از پاسخ شما
ارسال یک نظر
پیام هایی که حاوی عبارات رکیک باشد نمایش داده نخواهد شد