صفحه مریم سنجابی در فیس بوک
پست های پرطرفدار
-
من و تو و دوستانمون و همه انسان ها در این قطار شتابان با هم مسیر زندگی را طی میکنیم روزهای بهاری می اید و از پس آن تابستان گرم و پاییزهای...
-
می خواهم بگویم فرصت های زندگی و انتخاب های حساس خودتون رو براحتی از دست ندهید و براحتی اسیر رویاهای سراب گونه از هر نوعی که فکرش را میک...
-
این طرح ها رو یکی از دوستان برای من در فیس بوک ارسال کردند . حتما نظرتون رو در موردش بگید . در بخش قبلی به زمینه سازی برای عملیات فروغ ...
-
و اگر ذره ای شرافت برایت باقی مانده است... این نوشته ها را برای جهانیان و انتشار گسترده نمی خواهم، می دانم که بدستت خواهد رسید و خواهی...
-
فردی مذهبی با عقایدی که سخت علاقه به حس نوعدوستی داشتم حتی تحمل دیدن اشک یک بچه هم را نداشتم هر وقت بازار می رفتم یادمه با اینکه خودم هم ...
آرشیو
درباره من
- Unknown
برچسبها
- خاطرات مریم سنجابی (5)
- فرقه رجوی (5)
- مریم سنجابی (5)
- سازمان مجاهدین خلق (3)
- فروغ جاویدان (3)
- عراق (2)
- مریم (2)
- اشرف (1)
- انقلاب ایدئولوژیک (1)
- ترکیه (1)
- جنگ (1)
- جوانی (1)
- خاطرات (1)
- رها شده (1)
- سازمان مجاهدین (1)
- مرصاد (1)
وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه
می خواهم بگویم فرصت های زندگی و انتخاب های حساس خودتون رو براحتی از دست ندهید و براحتی اسیر رویاهای سراب گونه از هر نوعی که فکرش را میکنید نشویدـ نگذارید توی زندگی شما هم سرتون به سنگ بخوره و بدبختی ها را خودتون تجربه کنیدـ تجربه ها زیاد و فرصت ها کم است
میتوانید انتخاب صحیح داشته باشید و میتوانید با کمک گرفتن یا مطالعه و فرصت های بیشتر برای اعتقاداتتان و انتخاب مسیر زندگی با احتیاط بیشتری تصمیم بگیرییدو تجربه های تلخ و غم انگیز نداشته باشید
من بعنوان کسی که اسیر فرقه ای شدم دراین مسیر غلط بهترین و عزیزترین دوستان و افراد زندگی ام را از دست دادم و و الان فقط بخاطر تو و دختر وپسر / مادر و پدر / ومردان و زنان خوب شریف و هموطنم / تجربیات تلخ خودم رو بازگو میکنم تا شاید جلوگیری کنه از اینکه حتی دیگه تعدادی هر چند اندک مثل ما اسیر مرام ها و فرقه های غیر انسانی و ضد بشری شوندـ موضوع اینقدر پیچیده و سخته که خودم هم سالیان متوجه این اسارت فکری نشدم و پس از سال ها که عاقلتر شده و به خود م آمدم دیگه راه گریزی نداشتم و به این شکل حدود25 سال اسیر این فرقه پیچیده و ضدبشری و مافیا گونه شدم که حتی تصور اون الان برام مثل یک کابوس رنج آور هستش
خدا رو شکر میکنم که نهایتا" تونستم خودم را از او رها کنم و الان یک تعهد به عهد ه ام است واون هم روشنگری برای نسل جوان ایرانی و همینطور تمام آزاده گان در سراسر دنیا که شاید هر چند کمک کوچکی باشد
وقتی وارد او فرقه شدم آرمانی رو که تبلیغ میکرد خیلی زیبا و دلنشین بود. جامعه بی طبقه توحیدی , اینکه آزادی برای همه می خواهیم , همه بایستی بطور مساوات زندگی کنند, به کسی ظلم نشه و زنان و مردان با هم برابرند و به یک نسبت مساوی بایستی از امکانات زندگی و اجتماعی و سیاسی برخوردار باشند.... و در این راه هرکس بایستی جانش را برای آرمانش فدا کند. تا اینجای داستان مشکلی نبود و همه با هم دراین مبانی توافق داشتیم الگو مکتب امام حسین و رهروان آ ن پیامبران و همه آزادگان در طول تاریخ خوب فکر میکنید چی از این بهتر بود .....در ادامه بیشتر متوجه خواهید شد!
یادمه اواخرسال 65به همراه برادرم تصمیم به ترک ایران گرفتیم و با پاسپورت های قانونی به ترکیه رفته و از آنجا قرار بود به پایگاه های مرزی که سازمان مجاهدین در مرزهای بین ایران وعراق و بعضا" در خود عراق داشت مستقر شویم
در بدو ورود به ترکیه از طرف سازمان یک نفرفرستاده شده و پس از یک دعوا وبرخورد اساسی با برادرم که چرا اینقدر دیر آمدید مارا تحویل گرفته و به محل های سازمان در ترکیه منتقل کردند
و این اولین آشنایی ما بود!
در مدت 20 روزی که در آنجا بودیم دیگر هیچ اطلاعی از برادرم نداشتم ودرحالیکه بشدت نگرانش بودم با خنده به من گفته می شد که بایستی دیگر وی را فراموش کنم و برای مبارزه آمده ام !
پس از حدود یک ماه به من اطلاع داده شد که مقدمات سفرم به عراق هماهنگ شده و مرا به عراق میفرستند در حالیکه خوشحال از اعزام به پایگاه های مرزی بودم ولی همچنان نگران برادرم بودم وبیصبرانه سراغ وی را میگرفتم زیرا من هیچ تصوری از جدایی از وی نداشته و تحمل دوری اش را هم نداشتم
روز اعزام تعدادی از ما به عراق پس از درخواست و اعتراض هایم سرانجام برادرم را آوردند و من تنها توانستم دقایقی وی را ببینم.... درحالیکه نمی دانستم این آخرین باری بود که در زندگی ام عزیزترین فرد زندگی ام را میدیدم در حالیکه دستهایم را به آرامی گرفته بود با نگاه مهربانش همانطور مرا در مسیر همراهی میکرد قول داد در اولین فرصت به دیدنم خواهد آمد و الان بدلیل کاری که به وی محول کرده اند همراه من به عراق نخواهد آمد و ما با چشمانی اشکبار برای همیشه از هم جدا شدیم نمیدانستیم این آخرین دیدار زندگی ما بود ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
9 نظرات:
( کمونیست = مسلمان = ضد انتخابات آزاد = تجزیه طلب = تروریست = بیگانه = ضد آزادی و دموکراسی = عامل عقب ماندگی = دشمن ایران و ایرانی )
گر نیک بنگری همه اینها یک تن هستند. « کورش فردوسی»
خانم سنجابی بی صبرانه منتظر ادامه خاطراتتون هستم
لطفا باهمین سرعت به نوشتن ادامه دهید و ابعاد بیشتری از جنایات دار و دسته ی رجوی فاشیست اسلامی را برای مردم آشکار کنید
جای خوشبختی است که چهره کریه این سازمان تروریستی و ضد ایرانی و کاملا الت دست غرب با رهبرانی خائن و وطن فروش برای شما شناخته شد
kolan khundan in mataleb vasam sakhteh , vali kheyli moshtagham ke edmash ro bekhunam, khoda nist o nabudeshun koneh
تا زماني كه اين گروه مانند حزب های سیاسی کشورهای پیشرفته طبق موازین دموکراسی عمل نکند هیچوقت الترناتیو مورد قبول مردم ایران نخواهد بود این معنیش یک زیر وروی به تمام معنی تا شاید ایمج سالهای اول انقلاب را به دست بیاورد. به هر حال دوست عزیز داستان شما عین داستان ازدواج ۲ نفره که با حال دعوا از هم جدا شدند و بعد از طلاق در مورد همدیگر به تلخی و غذاب یاد میکنید. ولی امیدوارم که هنوز موضع ضد جمهوری ضد بشر اسلامی و اخوندی را داشته باشید
مریم عزیز درود بر تو!
آزادی ات مبارک! خوشحالم که بال گشودی و خودت را رها کردی! امیدوارم از این پس طعم شیرین آزادی واقعی را بچشی! همیشه وقتی رفقای قدیمی شما را میبینم از ته دل عصه می خورم، که چرا اینان قربانی مطامع دیگران شده اند! باور کنید با تمام وجودم از پرکشیدن شما خوشحالم؛ امیدوارم دیگر هیچگاه اسیر این سیاه دلان نشوید!
درود بر شما
مه.دی
لطفا قبل از هر چیز یک مرگ بر جمهورى اسلامى هم بگو کو باورت کنیم.همین.در اینکه مجاهدین چه جانورانى هستند شکى نیست اما جمهورى اسلامى هم با مجاهدین تفاوت ماهوى ندارد. این تفاوت را آشکار کنید هدف شریفتان که همانا روشنگریست قابل احترام خواهد بود. با سپاس
khanom sanjabi neveshteh shoma besyar ziba va khandani ast faghat kash ghese baradaretan ra ta akhar mineveshtid
سلام
داره دلهرم میگیره
منتظر بقیه اش میمونم
ارسال یک نظر
پیام هایی که حاوی عبارات رکیک باشد نمایش داده نخواهد شد