آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد

آقای رجوی یک زندانبان نمیتواند منادی آزادی باشد
مریم سنجابی در ویکی پدیا :: ایمیل : marysanjabi@yahoo.com

صفحه مریم سنجابی در فیس بوک

پست های پرطرفدار

درباره من

وبلاگ شخصی مریم سنجابی. با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

من و تو و دوستانمون و همه انسان ها در این قطار شتابان با هم مسیر زندگی را طی میکنیم

روزهای بهاری می اید و از پس آن تابستان گرم و پاییزهای غمگین و پرخاطره شایدم بی خاطره و زمستانی سرد....

ولی با گذر این روزها چی برامون باقی می مونه و چی از این دنیا می خواهیم خوشبختی,عشق, محبت, امید یا ثروت و زندگی ... یا نمیدانم خاطره ها و لحظات زیبا و دوست داشتنی که شاید سال ها فراموشش نکنیم راستی زندگی چیست و از این دنیا چی میخواهیم؟

در سال 1347 در کرمانشاه متولد شدم . وقتی به سال های بچه گی ام برمیگردم اون روزها که مدرسه میرفتم عاشق این بودم که معلم خوبی شوم و چون خانوم معلمم رو خیلی دوست داشتم برای من بهترین الگو بود کمی که بزرگتر شدم با اشنایی بیشتر به زندگی دوست داشتم قاضی یا وکیل بشوم و بعدش هم با اشنایی با شیمی دیگه دوست داشتم در رشته شیمی یه دانشمند بشم . 12 , 13 سالم بود که یکدفعه نفهیمیدم چی شد که که تمام زندگی ام اسیر طوفانی ناخواسته شد و چون برگ سرگردانی در گرداب تمام مسیر زندگی ام عوض شد / سالیان اسیر نادانی , بی تجربه گی و آرزوها و رویاهایی شدم که هیچگاه به واقعیت نپیوست و متأسفانه به جرأت می تونم بگم در دنیای ما هر کسی بی تاثیر از فرهنگ , خانواده , خواهرو برادر و دوستانش نیست علاوه براین محیط و شرایط زندگی نیز بسیار تاثیر گذار هستند

من نمی دانم چی شد با اینکه یه روزی عاشق تحصیل بودم و همیشه توی درس و تحصیل هنرجوی ممتازی بودم و میخواستم ادامه تحصیلم رو بدهم تحت تاثیر فرهنگ و محیط و شرایط و.... بهتره بیشتر از همه با خودم روراست باشم اسیر نادانی خودم شدم و و بخاطر کم تجربه گی ام یکهو مسیر زندگی ام کاملا تغییر کرد و روزی متوجه شدم تمام عشق و آرمانم سازمانی فرقه گونه شده که درب های ورودی ان طلایی و آسمانش زیبا و پرستاره بود من تنها نبودم تعداد زیادی بودیم اولین سال انقلاب ضد سلطنتی بود و همه جوان و پرشور و غرق در رویاهای خوب و پاکی بدلیل بافت مذهبی خانواده و تحت تاثیر و انتخاب برادرم و آ رزوها و رویاهایم که می خواستم انسانی خوب و فداکار با شم تصمیم گرفتم هرچی رو که برای خودم میخواهم کنار بگذارم و فراموش کنم و دیگه پشت سرم رو هم نگاه نکنم و با زندگی واین دنیا خداحافظی کنم

راستی فکر میکنید میشه ؟ خب عشق و ایمان به آزادی و حس نوع دوستی که بد نیست فداکاری که بدنیست دوست داشتن دیگران و کمک به انسان ها و مبارزه برای آزادی مگر بده حتی اگر آدم جونش رو هم از دست بده هر چند که سخته

شایدم زندگی قشنگه وآدم میتونه در کنار اینکه زندگی اش رو داشته باشه انسان خوبی هم باشته و هیچگاه خدا و حس نوعدوستی و آزادیخواهی اش رو فراموش نکنه خوب شما بعد قضاوت کنید.

وقتی دیپلیمم رو گرفتم و در رشته شیمی قبول شدم اون روزها یادم می اد بخاطر خرید دارویی مستمر به یه داروخانه که نزدیک خون مون هم بود تردد داشتم کم کم احساس میکردم ویزیتور اونجا هر بار که می رفتم به بهانه ای منو معطل میکرد و براحتی نمی گذاشت اونجا را ترک کنم و هر بار بهانه ای برای رفتن مجدد به اونجا پیش می اومد.... شش ماهی نگذشته بود کم کم داشتم زیبایی های زندگی و حس دوست داشتن رو هم تجربه میکردم توی کنکور هم قبول شده بودم و ارزوی تحصیل در رشته شیمی همچنان در سرم بود... اما سازمان من تمام ذهن و قلب مرا تسخیر کرده بود

9 نظرات:

Mehdi گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
مریم سنجابی گفت...

مجبور شدم گزینه تایید برای نظرات رو فعال کنم . متاسفانه عده ای صلاحیت اظهارنظر آزادانه را ندارند .

ناشناس گفت...

خانم سنجابی خلی خوشحالم که بال پروازتون رو برای آزادی خود و وطن استفاده کردید و فقط برای دل خوشی اشرفیون روی بام آنها چرخ نزدید ... ما همه حامیان شما هستیم تمام جوانان آزاد ایران

ناشناس گفت...

ای کاش همه مثل شما ارزش آزادی رو می دونستند و به بهانه های بچگانه باعث محدود شدن خودشون و دیگران نمیشدن الان بخاطر یه عده قلیل آدم بحث ها زیر پست های با ارزش شما محدود شد واقعاً متاسفم

ناشناس گفت...

خانم سنجابی درود برشما آزادی ورهایی تان از چنگال مافیای خلاف کار رجوی تهنیت باد.... وظیفه شما آگاهی رسانی درباره این جنایتکاران است که دستشان تا بازو بخون هزاران ایرانی وعراقی الوده است... موفق باشید

ناشناس گفت...

انم سنجابی سلام،

من همه سالها پیش به این نتیجه رسیدم که این جریان هیچ ارزشی برای فردیت هوادارانش قائل نیست، من بر این باورم که اینها ( مرکزیت سازمان) چیزی شبیه حاکمان مرتجع در ایرانند که به جای عمامه کراوات می‌بندند. اینها هیچ شناختی‌ از دموکراسی ندارند و هیچ گونه مسئولیتی در قبل مردم ایران احساس نمیکنند. اینها به مانند کبک سر در زیر برف فرو برده و نمی‌بینند که مردم ایران هیچ ارزشی برایه اینها قائل نیستند. اینها بدون در نظر گرفتن افکار و احساسات مردم ایران برای خود رئیس جمهورتأین میکنند. مطلب را کوتاه می‌کنم و به اصل مطلب می‌پردازم.

اما سوال من از شما و اکثر جدا شدگان از این جریان که وبلاگ‌ها و وبسایتهای متعددی هم دارند اینست که چطور شما و باقی‌ جدا شدگان هیچگاه موضع گیری مشخصی‌ در باره رژیم حکم بر ایران نمیکنید. جنایت جمهوریه اسلامی از کسی‌ پوشیده نیست.

جای بسی‌ تعجب است که در اکثر سایتهای شما و دوستانتان دریغ از یک کلمه در افشا سازی جمهوری اسلامی.

ناشناس گفت...

سلام
برای آزادی شما خوشحالم

ناشناس گفت...

خانم سنجابی درود برشما.... این افراد که از شما سئوال می کنند درحقیقت همان طرفداران فرقه رجوی هستند واینگونه درابتدا وارد می شوند به اینها محل نگذارید وبنویسید که این که چه بنویسسد بخودتان مربوط است من دهسال است از شگردهای این جانوران موذی باخبرم....... هرچه وهرجور که دلت خواست بنویس وربطی به کسی ندارد.. موفق باشی که خار چشم رجویهای صدان نشان هستی ......

ناشناس گفت...

درود . سرکار خانم سنجابی سپاس از خاطرات شما و آگاهیهای که راجع به فرقه رجوی به هم وطنان می دهید لطفا جریان علی زرکش (نفر دوم سازمان )و نهوه قتل ایشان را برای علاقمندان توضیح دهید . سپاس